یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/1/21
4.0
32
گذری به تاریخ، رد دلِ یک رفاقت تلخ نویسنده یهودیزاده است. پس یهودیها را خوب میشناسد و تویِ رمانِ کوتاهش، خوانندگان کارِ سختی ندارد که هیچ، لذت هم میبرند. نقاشِ چیرهدستی هم است. پس خیالمان از تصویرسازیهایِ کتاب راحت است؛ کیف میکنیم. قصهای که روایت میشود هم سر و ته دارد و پرکشش است. نویسنده، زمینهی تاریخیِ رمان را ظاهرا تجربه کرده. چون 1901 دنیا آمده و جنگهای جهانی را و اوضاعِ آلمان و اروپا را به چشم دیده. پس میشود به لایههایِ زیرینِ رمان هم اعتماد کرد. همهی اینها را بگذارید کنارِ شیوهای که برایِ روایتِ درونمایهاش استفاده کرد. نوجوانِ یهودی، که ظاهرا خودِ نویسنده است، دوست دارد با پسرِ نوجوانِ دیگری که از بزرگان است و مادرش از یهودیها متنفر است، دوست شود. از همین قصهی به ظاهر ساده مضمونی تاریخی برای رمان درمیآید با محوریت هیتلر است و نازی. و دشمنی آنها با یهودیها. گرچه هیتلر در سایهی رمان است. دیگر به خودتان زحمت بدهید و 112 صفحهای بخوانید تا در دلِ یک رفاقتِ تلخ، گذری به دلِ تاریخ داشته باشید. یک نکتهای که در این اثر بود، توصیفاتی و استفاده از کلماتی بود که نوجوانها استفاده میکردند. انگار ِمناسب سنشان نبود. گرچه مدرسهی بزرگی درس میخواندند. اما برای پسرِ 16 ساله، این همه دایرهی گستردهی طالاعات و مطالعات کمی بعید بود. البته شاید برخی کلمات در ترجمهی مهدی سحابی آمده در آلمانی منظورِ خاصِ دیگری داشته. ولی هر چه هست، دارم به نویسندگانِ آلمانی علاقمند میشوم. جالب است بدانید که «گیرنده شناخته نشد» اثر تیلور هم بر همین پیرنگ و قصه و مضمون میچرخید.
(0/1000)
1401/1/22
0