یادداشت mahshid

mahshid

mahshid

دیروز

        از اولاش که شروع کردمش تو ذهنم گفتم آیا ارزش این همه خوندنو داره یا نه؟ گفتم حالا بخونم ببینم چی میشه؛ شروع کردم به خوندن 
خیلی خوشم نیومد ولی بدم نبود میخواستم ببینم تهش چی میشه 
هعی خوندم خوندم تا دیگه دوسش داشتم حدودا میشد وسطای داستان دیگه دوسش داشتم ! هرچی می‌خوندم دلم برای زیدن بیشتر و بیشتر می‌سوخت دلم برای تمام بچه های آدمای شورشی بیشتر می‌سوخت برای همون 170 تا بچه تا اینکه رسیدم به جایی که جوری نوشته شده بود که انگار زیدن همۀ عشق و علاقه به ویولت دروغ بوده ازش بدم اومد و میخواستم خفش کنم اما قضاوتم زود بود و تمام این کار هارو برای حفظ عدالت کرده بود 😶‍🌫️
داشتم به آخراش نزدیک میشدم  دیگه ناراحت بودم که دار تموم میشه تازه داستان آخراش اوج گرفته بود و قشنگ شده بود انگار نویسنده تمام هنر ذهنشو برای صفحه های آخر گذاشته بود !!
به صفحۀ آخر که رسیدم شک شدم به حدی که برگشتم صفحه رو از اول خوندم آخرین صفحۀ نویسنده جوری منو شکه کرد که واقعا کپ کردم!!😐
اما باید منتظر جلد دوم باشم و اینو دوست ندارم خب ربکا خانم نمیشد همرو تو یه جلد بگی من الان باید وایسم جلد جدید بیاد بعد یه پول خیلی گنده رو بدم یه کتاب7۰۰ صفحه ای بخرم اما میخرمش تا ببینم بلاخره تهش چی میشه⁉️
اما من دوسش داشتم نسبت به فانتزی هوایی هایی که خونده بودم ضعیف تر بود ولییی من دوسش داشتم
      
11

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.