یادداشت axellee
1404/2/15
3.5/5 ⭐ فرض کنید یه پلیس باهوش و باتجربه ی ارتش هستید و ۶ ماه گذشته رو به عنوان یک فرد بدون هویت و بدون خونه زندگی کردید. چون ۶ ماه پیش، ارتش تصمیم میگیره تعدادی از نیروهاش رو تعدیل کنه و شما ناگهان شغلتون رو از دست میدید و تصمیم میگیرید آزاد و رها زندگی کنید و از این فرصت پیش اومده حداکثر استفاده رو داشته باشید. یک شب ناگهان تصمیم می گیرید برید به شهر کوچیکی به اسم مارگریو. صبح با اتوبوس به اونجا می رسید و یک ساعت تمام برای خودتون تپ سکوت صبح قدم می زنید تا برسید به یک غذا خوری. درست وقتی که می خواین صبحونه بخورید، چند مامور پلیس سر می رسن و به جرم قتل بازداشت میشید. چه حسی بهتون دست میده؟ اون هم وقتی که همه ی مدارک به گناهکاری شما اشاره میکنن؟ . این اتفاقی هستش که داستان جک ریچر با اون شروع میشه. کاراکتر داستان یک فرد بسیار باهوش هستش که به جزئیات توجه زیادی داره. به خاطر نوع زندگیش آدم وابسته ای نیست و تو این دنیا به جز برادرش، جو ریچر، که آخرین بار چندین سال پیش دیدتش هیچ خانواده ای نداره. همه ی ویژگی هایی که برای جک در نظر گرفته شده کاملا با شغلش(شغل سابقش البته) یعنی پلیس ارتش همخونی داره. داستان به شکلی هست که هم امتیاز منفی میگیره و هم امتياز مثبت! مثبت: روند داستان جذاب جلو ميره و باعث میشه دائما درمورد شخصیت ها فکر بکنید، حدس بزنید و تا آخر داستان از روند اتفاقات خسته نشید. منفی: جزئیات داستان خیلی خیلی زیاد هستش. این جزئیات گاهی درمورد نقشه شهر هاست. که البته برای خواننده ی آمریکایی احتمالا گیج کننده و خسته کننده نیست. ولی برای من، هم نیاز به نقشه دارم تا بفهمم دقیقا داره از چی صحبت می کنه و هم گاهی خسته کننده میشد. واقعا نیازی نبود مسیری که تو زمان رفت توصیف شده بود دوباره تو قسمت برگشت هم توصیف بشه! این جزئیات در بعضی موارد مثل توصیف شخصیت ها، توصیف مکان و توصیف قسمت های حساس داستان کاملا به جا بودن ولی در باقی موارد باعث میشد حوصله سربر باشه. . فکت جالب: نويسنده این مجموعه که داستان رو با تعدیل شدن کاراکتر اصلی شروع کرده، نوشتن این مجموعه رو زمانی شروع کرده که خودش هم تعدیل شده بوده:] . از اونجایی که گویا امکان نداره چنین داستان هایی بدون عاشق شدن شخصیت اصلی جلو بره واقعا کنجکاو بودم بدونم نویسندهددر نهایت در رابطه با زندگی عاطفی جک ریچر چه خواهد کرد. برای جلد اول، منطقی و قابل پیش بینی بود. ولی برای نظر دقیق تر دادن نیاز دارم جلد های بعدی رو بخونم. ۹ شهریور ۱۴۰۲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.