یادداشت پیمان قیصری
دیروز
خلاصهی داستان این کتاب دقیقاً اسم کتابه، یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ. ایوان به جرم جاسوسی برای اردوگاه کار اجباری فرستاده شده. حالا یک روز از روزهای زندگی ایوان و بقیهی محکومین رو از تلاش برای از زیر کار در رفتن، تلاش برای غذای بیشتر، تلاش دسته جمعی برای سریعتر تموم شدن مسئولیتها، بازرسیهای وقت و بیوقت و خریدن سیگار تا فکر و خیال انتهای شب و خواب دنبال میکنیم. تلاشهایی که نه برای مبارزه با دیکتاتور یا برای آزادی بلکه برای اینه که روزهای سخت و ملالآور زندان از چیزی که هست بدتر نشه. بر خلاف تصور از یک رمان یا داستان در مورد شوروی و اردوگاه کار اجباری اینجا خبری از شکنجه های آنچنانی و دعوا و سر به نیست شدن نیست. گرسنگی، سرمای طاقت فرسا، یکنواختی و ملال و خستگی از کار روزانه گویا از شکنجه بدتره تا جایی که در انتهای داستان ایوان با خودش فکر میکنه که امروز سیگار کشیده، به انفرادی نرفته، از بازرسی و سرما و خستگی جون سالم به در برده و مقدار بیشتری غذا خورده بنابراین امروز روز خوبی بوده... از متن کتاب: کسانی که تنشان گرم است نمیتوانند تصور کنند یخ زدن یعنی چه پ.ن: چقدر شبیه به زندگی ماست، همیشه در تلاش برای بدتر نشدن...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.