یادداشت نرگس
1403/10/2
🍃در کدام لحظه از لحظههای ما، زندگی به کلی عوض نمیشود؟ جان بنویل، نویسندهی ایرلندی، که به نثر شاعرانه و پراز جزئیاتش معروفه. اکثر آثارش به موضوعاتی مثل هویت، خاطره و غم میپردازند. رمان “دریا” هم که به تعبیری یکی از شاهکارهای این نویسنده به حساب میاد، ازین قاعده جدا نیست. رمان «دریا» داستانی عمیق و فلسفی دربارهی ناخوداگاه و غم از دست دادنه. به سبک جریان سیال ذهن و شاعرانه یا بهتر بگم نقاشانه نوشته شده(جزئیات دقیق و واضح). شخصیت اصلی “مکس موردن” یک مورخ هنریه که زنش رو به تازگی از دست داده و بعد ازینکه یه خواب مبهم میبینه تصممیم میگیره به روستای ساحلی دوران کودکیش برگرده. در حین این برگشت برای ما روایتهایی داره از کودکیش، قبل و بعد از ازدواج، رابطه با همسرش در حین بیماریش. شروع قشنگ و خاصیم داره: خدایان باهم وداع کردند.. توی بیشتر توصیفات خیلی خودمونی بود و یجورایی خواننده رو درگیر میکرد، اینو دوست داشتم! خیلی شیک، با جملات فیلسوفمأبانهی سنگین و جذاب، موضوعات سادهای رو که پشتگوش انداختیم و دوست نداریم بهشون فکر کنیم رو یاداوری میکنه! حتی بعضی حقایق رو توی صورتمون میکوبه. مثل فکر کردن به زندگی شادمون در گذشته و یاداوری مدام خاطرات برای فرار از حال و آینده. 🍃گذشته درون من مثل قلب دوم میتپید. یه سری ارجاع هم میده به بعضی آثار تاریخی هنری واقعی مثل نقاش معروفی بنام “پیر بونار”. اگه اطلاعاتتون درین موارد زیاد باشه احتمالا بیشتر ازش لذت ببرین هرچند ندونستنشم لطمهای وارد نمیکنه و میتونین سرچ کنین. البته یه سری نکته و ابهام برای “من” باقی گذاشت که به این موضوعات مربوط نمیشه و برای همون نمرهی کمتری دادم :). (مثل قبر!!) یکی از موضوعات دیگهای که بنویل توی این رمان زیاد بهش پرداخته بود “ناخوداگاهه انسان” و ارتباطش با خاطرات بود. اینکه گاهی بعضی خاطرات که حتی شاید دوسشون نداریم مثل نقاشی تو ذهن حک شدن (یا فکر میکنیم اینجوریه؟!) و گاهی یسری از خاطرات از ذهن پاک شده و فقط فکر میکنیم که درست بخاطر میاریم. و مکس هم خیلی به این مورد اشاره میکرد. 🍃باز قاتی كردم. سر نخ ماجرا را گم كردم. چرا باید خودم را شكنجه كنم و با اين معادلاتى كه جوابى براى آن ها پیدا نمىشود خودم را آزار دهم؟ بس كن مكس! خودت را ول كن. آخ که من چقدر به این موضوع علاقه دارم(≖ᴗ≖)! چندوقت پیش یه مطلبی خوندم که فکر میکنم گفتنش اینجا خالی از لطف نباشه: مثلا ممکنه برای شما (دور از جون^◡^ ) یه سوءتفاهمی پیش بیاد.. هرچقدر زمان بیشتری بگذره رفتار طرف مقابل براتون توجیهناپذیرتر میشه! چرا؟ چون ذهن انسان برای بقا تکامل یافته و ممکنه دقیق اون اتفاق رو بخاطر نسپرده باشه. اما وقتی میخواین اون خاطره رو یادواری کنین، قسمتهای خالی رو شبیهسازی و طوری توصیف و تعریف میکنه که حق با شما میشه :)). در کل بخوام بگم این کتاب ممکنه سبک و سلیقهی هرکسی نباشه!بخصوص که قسمت اول داستان یکم روند کُند و مبهمی داره. با این تفاسیر اگر به موضوعات فلسفی علاقه دارید توصیه میکنم :) اما لازمه که مجدد یاداوری کنم که اگر وسط کتاب خسته شدین، حتما ادامه بدین! پایانبندی ارزشمندی داشت. امیدوارم بخونید و لذت ببرید (◕‿◕✿). دوست داشتم یادداشت رو با این بریده تموم کنم.. 🍃من جاشو پيرى را به ياد مىآورم كه كنار آتش بخارى چرت میزد و سرانجامى مثل دريانديدهها مىيافت و باد گزندهی زمستانى پنجرهها را به لرزه درمىآورد. واى! چه شود كه مثل او باشى، كه او بوده باشى.
(0/1000)
نرگس
1403/10/4
1