یادداشت فائزه فداکار

« اسم تو م
        « اسم تو مصطفاست » را خواندم و غبطه خوردم به حال مصطفی‌هایی که برگزیده و انتخاب شدند. آن‌ها حق را انتخاب کردند. خداوند هم ایشان را برای خودش و جنّتش برگزید. و چه زیبا لباس شهادت به قامتشان برازنده آمد.
شهدا، شهیدانه زندگی می‌کنند. این شهید بزرگوار هم به همان سبک زندگی کرده. مانوس بودن با مسجد، انس با ادعیه، عشق به زیارت ائمه، دوستی و رفاقت با شهدا، مهربانی با خانواده، استوار و ثابت قدم ماندن در مسیر حق حتی با وجود چندین بار جراحت و بیمارستان و مواردی مانند این از نکات برجسته‌ای‌ست که از روایت زندگی شهید صدرزاده دریافت می‌شود. وابسته نبودن به مال دنیا و بخشندگی از دیگر ویژگی‌های بارز ایشان بوده‌است.
 شهیدی که در ازدواج، نه فقط همسر که به دنبال همسنگر می‌گشت. صداقت در رفتارشان با همسر قابل تحسین است که حتی در تعیین مهریه هم نمایان می‌‌شود.
در بخش‌هایی از کتاب، دریادلی شهید مخاطب را متحیر می‌کند. آنجا که دزد به خانه‌شان می‌زند و خدا را شکر می‌کند که دم عیدی خانه‌ی کس دیگری را دزد نزده تا سبب بدبینی به نظام شود!
به گاوداری دزد می‌زند و او حاضر نیست از سرایدار افغانی خود شکایت کند و خوش‌حال است که او در سلامت است.
شهیدصدرزاده همسرش را آماده کرده که تنها پسرش را هم در راه خدا بدهد. آن‌ هنگام که شناسنامه را به دست همسر می‌دهد و می‌گوید مهر شهادت را کم دارد.
در عین حال فضای زندگی شهیدانه، فضایی دور و غیرقابل دسترس ترسیم نمی‌شود که خود امتیازی برای نگارنده‌ی کتاب است. تا جایی که گاه مخاطب می‌بیند که او هم در گوشه و کنار زندگی گاهی مثل مصطفی عمل می‌کند، گاهی همچون همسر مصطفی.
تنها نکته‌ای که قطعا نسل جدید از خوانش چنین کتبی انتظار دارد پاسخ به چرایی کارهای شهید است که در این کتاب جای آن خالی‌ست. اینکه چرا شهید راه‌پیمایی روز قدس را واجب‌تر از ترخیص زن و بچه از بیمارستان دانسته؟ چرا در فتنه‌ی سال ۸۸ پای کار بوده و کارش به قمه خوردن و بیمارستان و ضرر مالی و تحصیلی رسیده؟ و چراهای دیگری که شاید برای برخی پذیرفته‌شده باشد اما برای اقناع نسل‌های جدید ضروری ست.
دلم می‌خواهد بیشتر بنویسم اما قلم مجالی بیش از این ندارد.
به امید شفاعت شهید و تداوم مسیرش

      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.