یادداشت سهیل خرسند
1401/9/24
3.9
13
مروارید... وقتی خواندن مروارید را آغاز کردم، در ابتدا مات و مبهوت توصیفهای به اندازه و جذاب استاینبک از صبحی زیبا از نگاه کینو شدم. در حال لذت بردن از داستانی شیرین از مردمان امریکای لاتین بودم که ناگهان با یک سیلی در گوشم مواجه شدم که من را از خوابی شیرین بیدار کرد و چشمهای خمارم را به مروارید خیره کرد! مروارید بر اساس یک داستان عامیانه و قدیمی از مردمان مکزیک ساخته شده، داستانی همانند سایر داستانهای مردمان امریکای لاتین که دهان به دهان چرخیده تا به استاینبک رسیده... داستانی ساده اما با محتوا و پیامی بسیار قوی! کینو شخصیت اصلی داستان یک صیاد مروارید است و با همسرش خوانا و فرزند نوزادش کویوتیتو، در کپری در نزدیکی روستای لاپاز در منطقهای که پر از مروارید است عاشقانه زندگی میکنند. همه چیز به خوبی و خوشی سپری میشود تا اینکه صبح یک روز زیبا حین غواصی جهت صید مروارید، اتفاقی رخ میدهد که زندگی این خانواده را دستخوش تغییر بزرگ مینماید. در آغاز داستان، ما با با افکاری که در ذهن کینو می گذرد آشنا میشویم. افکاری که توسط استاینبک به اهنگی شیرین تبدیل میشود و او عاشقانه به همسرش و فرزندش مینگرد، گویی این آهنگ نقل عشق است، آهنگی از یک عشق واقعی که میشد در صفحات آغازین آن را با پوست و استخوان خود حس کرد. البته همهچیز در افکار کینو به عشق منعطف نمیشود و او همانند سایر مردمان امریکای لاتین و صدالبته پیشینیان خود ترسی دائمی از شیطان دارد که این شیطان میتواند ارواح پلید باشد یا هر دشمنی که خانوادهاش را تهدید میکند. تقابل این افکار در ذهن کینو، به زیباییهای این داستان و شروع جذابش قدرت بخشید. و اما استاینبک... درست همانند موشها و آدم ها، مرا با داستانی شیرین، ملایم و روان همراه کرد، سپس با بیان موضوعی در داستان من را تا مرز سکته پیش برد! در تمامی سطرهایی که نوشته پر است از شگفتی و من از خواندن دو رمانش لذت بردم و خواندنش را به سایر دوستانم نیز پیشنهاد میکنم. بیست و چهارم آذرماه یک هزار و چهارصد و یک
(0/1000)
نظرات
1401/9/24
سالها پیش کتاب رو خوندم، از اولینهای رمان جدی بود که انتخاب میکردم.با این حال هنوز شیرینی کتاب، اون دلهرههای تعقیب و گریزها رو به خوبی یادمه👌🏻
1
0
1401/9/24
0