یادداشت غزاله دهقانی
20 ساعت پیش
بهانهی شروع این کتاب، دورهای تحت عنوان گلشیری خوانی بود که پس از چند هفته و خواندن چند داستان کوتاه تمام شد اما چیزی که باقی ماند علاقه و اشتیاق من به قلم جناب گلشیری بود که پس از گذشت چند ماه هنوز هم پابرجاست. این مجموعه شامل سی و شش داستان کوتاه از جناب گلشیریست که به ترتیب نگارش و انتشار، توسط خانم طاهری چیدمان شده است. به نظر من هر علاقهمند به ادبیات باید خود را به لذت خواندن آثار جناب گلشیری دعوت کند، بهترین شروع هم همان اولین داستان از این مجموعه، چنار، است. «علی آقا جیغ میزد که: آخر نامسلمانها، چرا میشکنید؟ میگفتید میبستم. بعد جلوی یکی را گرفت که : حسن جون، تو یک چیزی بگو. نذار مرا به خاک سیاه بنشانند. که یکی_نفهمیدم کی_ با مشت درست میکوبد وسط صورت علی آقا، روی آن بینی قلمی علی آقا و ردیف دندانهای سیاه شدهاش، علی آقا گفته بود: آخر تو چرا، تو که تا همین دیشب…؟ بعد هم همانجا کنار جوی پر از عرق و شراب با بینی و دهان خونی زانو میزند و ضجه میکشد. یکی دو روز کارمان همین شده بود. با این همه میخانهی «برات» همچنان باز بود. حتی وقتی مجسمهی وسط میدان شاه را کشیدیم پایین با تریلی و دنگوفنگ، یک آدم هم پیدا نشد که یک سنگ بیقابلیت به طرف یکی از شیشههای قدی میخانهی برات پرت کند.» ( بخشی از داستان کوتاه، فتحنامهی مغان)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.