یادداشت فرفری موی غزلساز
1403/10/11
من علاقهی خاصی به قلم فریدا مک فادن دارم. تقریبا اولین باری که با خوندن جملات آخر یه کتاب شوکه شدم، با کتاب این نویسنده بوده. اما باید بگم هر چند این کتابش هم خوب بود، به اندازه "در قفل شده" یا "هیچ وقت دروغ نگو" نتونست منو خیلی شوکه و میخکوب کنه. توی این کتاب، تا اواسط داستان خودتون میتونین متوجه بشین قصیه از چه قراره و با یه داستان تقریبا کلیشهای روبرو هستیم. با این حال، حتی توی این داستان کلیشهای هم مک فادن تونسته پلات تویستهای خوبی خلق کنه و ورق رو با یه جمله برگردونه. خلاصه داستان بدون اسپویل: داستان در مورد زوجی به نام اَبی و سم هست که نمیتونن بچهدار بشن و بعد از طی کردن تموم مراحل ایویاف، سرپرستی و... تصمیم میگیرن از رحم اجارهای استفاده کنن. اما توی آخرین لحظات، زنی که قرار بود بچه رو بهشون بسپاره پشیمون میشه. اَبی که خیلی درمونده و ناامید شده، یهو با پیشنهاد فوقالعادهی دستارش مونیکا روبرو میشه که در ازای به دنیا آوردن فرزندشون، از اونا میخواد هزینهی دانشگاهش رو پرداخت کنن. اَبی و سم بعد از تحقیقات فراوان، با این کار موافقت میکنن و مونیکا باردار میشه. اوایل همه چیز خوب پیش میره اما با گذشت زمان، اتفاقاتی میفته که موقعیت شغلی و زندگی زناشویی اَبی رو تحت تاثیر قرار میده. اَبی کم کم شک میکنه که آیا تموم این سوءظنها و بدشانسیها اتفاقیه یا کسی پشت این اتفاقاته. کسی که قراره زندگی و شغلش رو بدزده.
(0/1000)
فرفری موی غزلساز
1403/10/20
0