یادداشت زهرا کاردانی

        خواننده نمی‌داند چشمش را کجا باز کرده. جغرافیا را می داند. که ماجرا در چهارباغ عباسی می‌گذرد و اینکه شاید در دهه ۳۰ یا ۴۰ خورشیدی هستیم. اما تا چند صفحه‌ نمی فهمد که دارد ناداستان می‌خواند، داستان کوتاه یا بناست بین اپیزودها ارتباط باشد‌.
کمی جلوتر با تکرار شخصیت عادله دواچی و دوباره خواندن از او، ساخته شدن جهانِ چهارباغ در ذهن مخاطب، شخصیت های چهارباغ، مادی، هتل جهان و دیگر مکان و شخصیت ها تازه می‌فهمی آقای خدایی چه نقشه ای برایت کشیده.
من نسخه‌ی صوتی را شنیدم و با هر اپیزود عمیق شدن در جهان داستان و نزدیک شدن به شخصیت ها را دوست داشتم. با عادله ارتباط خوبی گرفتم. لمسش کردم. اما شیفت کردن داستان به جهان رئالیسم جادویی را نتواستم آن طور که باید باور کنم. 
      
70

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.