یادداشت بنت الحیدر

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
        تنها گریه کن 
تعریفش را شنیده بودم ولی سر قضیه خرید خیلی ناراحت شدم هنوز که هنوز است یادش میفتم عصبانی میشوم 
بگذریم که سر خواندنش هم موضوعات پیش اومده گوشه ذهنم بود جدا از این ها از اول از جلدش خوشم نمیومد مخصوصا آن پارچه سبزی که به پای زن بسته بود اصلا خوشم نیامد 
از سر بی حوصلگی شروع به مطالعه کتاب کردم و وقتی  با تذکر های بقیه سرم را بیرون آوردم ۱۱۰ صفحه اش رد شده بود 
شما این کتاب را نمی‌خوانید بروید
 بلکه در تک تک ثانیه ها با اشرف السادات عشق میکنید و در زندگی همراهیش میکنید 
همراهش خیاطی میکنید مربا و سرکه و کمپوت درست میکنید لا به لای کار ها به کارگاه محمد سر میزنید در بین کارها دختر شوهر می‌دهید الی آخر 
شعر خیلی زیبایی در پایان کار آمده بود که می‌توانست سر ذوقتان بیاورد و تک تک خاطره هارا دوباره با اشرف السادات مرور کنید 
جالب تر اینکه در پایان عاشق طراحی جلد شدم مخصوصا آن پارچه سبز که یک مرور خاطره دیگر بود 

+از خیلی کتاب های شهدا سر تر بود خیلی
بقیه کتاب های شهدا یا زندگینامه کوتاه کوتاه هستند یا از زبان همسر که بیشتر به ژانر رمان درام میخورد تا زندگینامه شهدا کتابی که از زبان مادر باشد آن هم به این زیبایی واقعا تا به حال نخوانده بودم 
از دختر شینا خیلی خوشم نیامد آن هم تقریظ خورده بود و من واهمه داشتم این تقریظ هم مانند قبلی شود ولی خداروشکر عالی بود و خوشحالم از خریدش🤍
      
34

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.