یادداشت ماهی خانوم ماهی خانوم 1403/5/7 «پریدم بغل بابابزرگ. گذاشتم بوسم کند و نگفتم که ریشهایش صورتم را سوزنسوزن میکند. گذاشتم هرچه میخواهد فشارم بدهد و نگفتم که دردم میآید. آخر دلم میخواست یک نفر بغلم کند. همه بغلها گرم بودند و من یخ کرده بودم ...» 48 0 7 (0/1000) نظراتتاکنون نظری ثبت نشده است.