بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی دوستش داشتم... فراتر از تصور
خصوصاً آخرش، جایی که منوچهر به هوش میآید و از فرشته میخواهد رهایش کند...
و فرشته فکر میکند: من تا حالا منوچهر رو برای خودم خواستم، نه خودش.
و دل میکند...
چقدر آدمها را برای خودمان میخواهیم؟