یادداشت موهبت سلمانی
1403/4/17
خب خب من خوره ی اسطوره شناسی ام که البته شروع علاقه م رو مدیون فیلم های مارولم. پس این کتاب از فضا ی ذهنیم خیلی دور نبود.هرچند ممکنه برای کسی که آشنایی نداره یکم گیج کننده باشه آره آره!همه چیز گیج کننده ست. لوکی با دل و روده های پسر به سنگ بسته شده. لوکی یک بچه داره که خودش اونو به دنیا اورده درحالی که مرده و همه چیز کلا گیج کننده ست می فهمم. ولی بعد یک مدت گیج کنندگی ش هم جالبه زبان کتابو دوست داشتم بوستونی بود. چون هر جای آمریکا لهجه و اینا ی خودشونو دارن و مترجم خیلی قشنگ برش گردونده بود به فارسی. انتقادم از کل ماجرا و این کتاب و این حرفا اینه که ما یه نویسنده ی خلاق میبینیم که قراره تصورمون از اساطیر رو به کل تغییر بده. دارم میگم اونقدر خلاقیت داشته که وقتی همه از ثور بزرگ حرف میزنن اون فقط یه مرد هیکل گنده ی کم عقلو ببینه خب!؟ گرفتین؟ ولی بازم خلاقیتش راضیم نکرد. چون تونسته بود همه ی مسائل رو یه طور دیگه ببینه ولی نتونسته بود آدم بد ماجرا روعوض کنه چون توی این داستان و داستان های بعدی همه چیز تقصیر لوکیه. خب از یک نویسنده که انقدر خلاق بودانتظار می رفت که از لوکی که آدم بده ی اسطوره هاست یه تصویر متفاوت نشون بده وقتی این کارو نتونست بکنه خورد تو ذوقم. اشکال بعدی این شخصیت مسلمون داستان یعنی سمیرا العباس بود. به عنوان شخصیت مسلمون اشکال زیاد داشت و من نفهمیدم که چه اصراریه آخه وقتی بلد نیستی؟ مثلا سمیرا همیشه حجاب نداشت گاهی کلاه سرش بود که این حجاب قابل قبولی نیست. گاهی تو داستان مگنس رو بغل می کرد و حتی یه شب تو یه چادر خوابیدن. بیشتر انگار نویسنده سعی کرده بود مسلمون هارو عقب مونده و جاهل نشون بده. مثل اینکه سمیرا نامزد داشت و حس می کردن خانواده ش که این ته خوش شانسیه. یا اینکه اگه مگنس بیاد دیدنش نامزدش میزاره میره اصلا از این قضیه خوشم نیومد اما درکل کتاب بد نبود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.