یادداشت Saba
1404/4/30
نوشتن درباره این کتاب سخته.همونطور که درک کردنش هم سخته. کافکا در کرانه کتابی هست که صبوری بسیاری می طلبه.باید با حوصله با روند داستان همراه بشی و صبر کنی تا بالاخره ارتباط ظریف بین وقایع رو پیدا کنی.و پیدا شدن این ارتباط حدود صد صفحه ای طول میکشه. من موقع خوندن احساس بی حوصلگی نکردم و از روند داستان خسته نشدم.بهم احساس خوبی می داد.اونقدر اتفاقات روزمره رو قشنگ و دلنشین شرح داده بود که واقعا ازش لذت میبردم.شما شاید گیج بشین و معماهای داستان واستون کامل حل نشه ولی همه چیز رو میتونین لمس کنین.حتی صداها رو هم می تونین متصور بشین و این یعنی قدرت نویسندگی هاروکی موراکامی. اگه یه کتاب پر از هیجان با روندی سریع میخواین قطعا کافکا در کرانه مال شما نیست.اما اگه یک کتاب با روندی ملایم،داستانی که در مرز بین واقعیت و خیال در جریانه،شخصیت های دلنشین،اتفاقاتی که کاملا از چارچوب خارجه( هر نوع چارچوبی:عقل،هنجار ها و ...) و ابهامی که در سرتاسر کتاب جاریه،ابهامی که حتی در پایان داستان هم همراهت میمونه؛ کافکا در کرانه دقیقا گزینه مناسبیه. من عاشق آرامش جاری در صفحات کتاب شدم.عاشق مکالمات فلسفی بین شخصیت ها.اینکه باید به معنای حرفاشون فکر میکردی و ارتباط بین شون رو کشف میکردی و می پرسیدی: الان کجا واقعیه و کدوم بخش خیال؟ آیا فرضیه های بیان شده صحیح هستن یا رد میشن؟ و هزارتا سوال و معمای دیگه. خود نویسنده پیشنهاد کرده برای درک کامل کتاب ترجیحا چند دور دیگه کتاب رو بخونیم.آیا حاضرم دوباره بخونم؟ حقیقتش با وجود اینکه دوستش داشتم اما نه.حداقل به این زودی ها نه.پیچیدگی که داشت باعث میشه بخوام یه مدت ذهنم رو استراحت بدم و فقط به بخش های مختلف داستان فکر کنم تا شاید شگفتانه جدیدی پیدا کنم و به اون مفهومی که باید نزدیکتر بشم. برگردم عقب باز هم میخونم؟ بی شک.معلومه که میخونمش.مگه چند تا نویسنده تو دنیا وجود دارن که بتونن اینقدر ماهرانه دنیایی بین خیال و واقعیت بسازن؟ و آرامشی که از این کتاب گرفتم.همراه اون کششی که در پیدا کردن جواب معماها داشت.اون ابهام شیرینش...معلومه که میخوندمش. پایان چطور بود؟ خب من راستش رو بگم چهارصد صفحه اول رو بیشتر از دویست صفحه آخر دوست داشتم.و دلم میخواست که یه جواب قابل قبول در نهایت پیدا کنم که نشد.یعنی با اینکه حس میکنم تا حد زیادی درکش کردم اما هنوز هم نسبت به نتایجی که گرفتم مطمئن نیستم.این عدم اطمینان موقع یادآوری داستان ذهنم رو مشوش می کنه. دوست داشتم پایانش بهم یه جواب قابل اتکا می داد.یا حداقل به چیزی می انجامید که برخلاف تمام داستان کمتر نامعلوم و مبهم باشه. شخصیت ها رو هم خیلی دوست داشتم.شخصیت پردازی به نظرم قابل قبول بود و من شیفته ی اوشیما و میس سائه کی شدم.و فضای کتابخانه،اتاق کافکا و اون شهر برزخی خیلی به دلم نشست. آیا باز هم سراغ نوشته های موراکامی میرم؟ صد در صد! اما بعد از گذر مدتی که بتونم این یکی رو بیشتر هضم کنم. کلا موراکامی همینه.هضم نوشته هاش سخته.نه اینکه مفهومش سخت باشه فقط یه حالت شناوری داره.شناور بین رویا و حقیقت. اگه با این کنار میاین پیشنهاد میدم کافکا در کرانه رو از دست ندین
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.