یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/11
میرا نوشته کریستوفر فرانک ترجمه لیلی گلستان هرچند که ترجمه خانم گلستان اثر کریستوفر فرانک را جراحی و تنها بخش های اندکی را برای خواندن باقی گذاشته، اما همچنان میرا جزو شاخص ترین داستانهای بلندی است که خواندهام. آیینه تمام نمای یک اتوپیای خفقان زده با سایه ای سیاه از توتالیتری پر ارعاب و شکنجه و وحشت. کابوسی مجسم و عینی که گاه انتزاعی میشود: من در دشت به دنیا آمده ام و غیر از آن هیچ چیز نمیشناسم. برایم تعریف کرده اند که در حدود دو سالگی، خودم را نزدیک پنجره کشاندم تا تماشا کنم. آن فضای ساخته شده از بتون سیاه که لایه ضخیمی از قیر آنرا پوشانده بود، با آن روشنیهای قرمزش که به دیوار می افتاد، ظاهرا در من اثر گذاشت. با این همه میگویند که من بدون هیچ عکس العملی به آن نگاه کردم و بعد مثل یک خوابگرد از پنجره دور شدم: با چشمانی بسته. کریستوفر فرانک جامعه ای را به تصویر میکشد که در آن نوشتن بدون هدفی متحد و موجه جرم است. سوال پرسیدن، برتر بودن از دیگری، عاشق یکی و یا متعهد بودن به یک نفر کفر مطلق تلقی میشود. تنهایی جرم است: ما یک خانه معمولی داریم با دیوارهای شفاف، تا چهار نفر ساکنان آن هیچگاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهایی مغلوب میشود، زیرا چنانکه همه میدانند بدی در تنهایی خفته است. یکی از مسائل مهم ابن کتاب برای من، پس از بارها خواندن و مرور و تاویل پروستی این اثر، نام این کتاب بود؛ میرا یا «mortelle» به معنای مردنی و فانی است. خواندن این داستان را به شما پیشنهاد میکنم. در پناه خرد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.