یادداشت ملیکا اجابتی

        اگر بخواهم این کتاب را در یک کلمه خلاصه کنم تنها واژه‌ی مبارزه در خاطرم تداعی می‌شود. سرتاسر این کتاب پر بود از مبارزه‌ی شخصیت‌ها برای زندگی. برای حقوق کوچکی که گاه حتی پیش پا افتاده به نظر می‌رسند.

داستان همسایه‌ها در حوالی سال هزار و سیصد و سی شمسی و تلاش و نبرد مردم برای ملی شدن صنعت نفت اتفاق می‌افتد. در خانه‌ای در محله‌ای فقیرنشین نزدیک رود کارون. خانه‌ای که یک حیاط دارد و دورتادور آن اتاق‌هایی‌ست و در هر کدام خانواده‌ی پرماجرایی زندگی می‌کنند که به ناچار زندگی‌هایشان در هم تنیده‌ است.

داستان از زبان پسر نوجوانی به نام خالد روایت می‌شود که در خانواده‌ی چهار نفری‌شان در یکی از اتاق‌ها زندگی می‌کنند. پدر خالد مردی مذهبی و آهنگر است. کارش مانند تمام مردان آن روز جامعه کساد شده و آه در بساط ندارد تا زمانی که با یاری یکی از همسایه‌ها به کویت می‌رود تا کار کند و برای خانواده‌اش پول بفرستد.

خالد هم که مدرسه را کلاس چهارم رها کرده، بعد از رفتن پدرش، در قهوه‌خانه‌ی امان‌آقا، همسایه‌شان شروع به کار می‌کند و کم کم با آدم‌های مختلف و دنیای جدیدی روبه‌رو می‌شود. چهره‌ی زشت جامعه را بهتر درک می‌کند. سوال‌های فراوانی برایش پیش می‌آید و در این مسیر کنجکاوانه جلو می‌رود. با خواندن اعلامیه‌ها و آشنایی بیشتر با کتابفروشی خیابان پهلوی و خواندن کتاب‌ها، به مبارزی شجاع تبدیل می‌شود.

خالد و افرادی مثل او، سکوت در برابر ظلم را نیاموخته‌اند. آن‌ها حقی که زندگی و هیچ‌کس بهشان نمی‌دهد را با چنگ و دندان و به قیمت جانشان باز پس می‌گیرند. حتی اگر خودشان از آن استفاده نکنند، تغییر وضعیت خشنودشان می‌کند.

در کنار تمام ماجرای داستان، متن و زبان نویسنده، توصیفات و لحن او باعث می‌شود موضوع به جان آدم بنشیند. علاوه بر این، در طی این کتاب نیز مدام پی می‌بردم که ما ملت ایران همواره در حال دست و پنجه نرم کردن با ظلمیم. به دنبال حق‌مان دویده‌ایم و زخمی شده‌ایم و آدم‌هایی را در این راه از دست داده‌ایم تا کمی و فقط کمی به گوشه‌ای از حق‌مان برسیم. 

خواندن این کتاب  را به دوست داران ادبیات داستان ایرانی و ژانر تاریخی و سیاسی پیشنهاد می‌کنم. 
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.