یادداشت •آکانه•
1404/1/31

تجربهی عجیبی بود ! کافی بود یک لحظه حواسم پرت شه کلا گم میشدم داخل متن و دیگه نمیفهمیدم داره راجع به چی حرف میزنه که ناچار میشدم هی برم عقب |:< یه بار که نه، چند بار همینجوری حواسم میپرید ، خودِ متن کتاب هم که یک جاهایی حالت تهوع بهم دست میداد. (گلاب به روتون (چه اسم بجایی داره کتاب)) قلم نویسنده رو دوست داشتم و در کنارش شخصیت کتاب رو بعضی قسمت ها کاملا درک میکردم و دلم به حالش میسوخت.(مخصوصا اون تیکه هایی که از فکر زیاد غرق میشد داخل تصوراتش(دلیل تنها ستاره ای که دادم😂))... خلاصه فقط با جریانش پیش میرفتم تا تموم شه...در تعجبم چجوری تا ته رسوندمش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.