یادداشت محمد نادری
1403/4/20
4.0
48
کوندرا در این اثر به خوبی توانسته پیچیدگی روابط انسانی را به نمایش بگذارد. انسانی که به هنگام تنهایی به فکر یار و در نزد یار دلتنگ تنهایی خویش است. همچنین در جای جای رمان با روان کاوی های دقیق کوندرا از شخصیت های داستان مواجه می شویم . این رمان بیش از هر چیزی این نکته را یادآوری می کند که انسان موجودی متناقض است که چه در لحظاتی که باری سنگین بر دوش اوست و چه به هنگام بار سبک، همواره از وضعیت خود ناخشنود است و به نوعی تحمل این بار هستی برای وی دشوار می باشد و تمییز تصمیم درست و نادرست از یکدیگر تقریبا امری محال است و کوندرا دلیل این امر را تنها یک بار زیستن در این جهان می داند. بنابراین انسان در وضعیتی اسفناک قرار دارد که اضطراب یار همیشگی او است و این اضطراب یا ترس آگاهی را به قول هایدگر می توان ناشی از در جهان بودن دانست. شاید تنها از یک طریق بتوان این بار هستی یا اضطراب در جهان بودن را تحمل کرد و آن چیزی جز عشق نیست . و این عشق بود که ترزا و توما را به آرامش رساند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.