یادداشت زینب صادقپور
1402/6/4

انزجار داستانی یک پاراگرافیست دربارهی وطن (منتها نه به این صراحتی که من گفتم). راوی داستان، ادگاردو وگا، استاد دانشگاه مکگیل است که پس از هجدهسال دوری از وطن برای تشییع جنازهی مادرش به سالوادور برگشته است. او در یک تکگویی بلند خطاب به دوست و همکلاسی دبیرستانش، مویا، اندازهی هفتاد صفحه غر میزند. او یا از چیزهایی متنفر است، یا چیزهایی در او احساس انزجار برمیانگیزند و یا چیزها مزخرفند و داغانند و این چیزها همگی به زادگاهش، سالوادور، برمیگردند. پس ما با یک شخصیت ناراحتکننده و رومخ طرف هستیم که پس از مهاجرت گویی خودش را باخته است. انگار از درون تهی است و هیچ چیز حال او را خوب نمیکند. دائم در حال بدوبیراه گفتن به تک تک اجزای سالوادور است. خب از خیلی جهات احساس همذاتپنداری منِ ایرانی را برمیانگیخت اما بیشتر از این، باعث سرسام و اعصابخردیام بود. احتمالاً به همین دلیل که من آن توصیفات را ورای جملات زندگی کردهام. نویسنده با زبانی گزنده تک تک ارکان سالوادور را به شیوهای اغراقشده از دم تیغ میگذراند و البته شما تصدیق خواهید کرد که راوی با این بیان آزاردهنده الحق که یک سالوادوری اصیل است. ترجمهی کتاب روان و خوشخوان است و رنج مضاعفی بر مطالعهی جملات کتاب نیافزوده است. مترجم بسیار زیرکانه در بازگردانی جملات از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه کمک گرفتهاست و در مجموع ترجمهی خواندنیای ارائه کردهاست. شرح تصویر: اوراسیو کاستیانوس مویا در جوانی
(0/1000)
علی سعیدی
1402/6/4
0