یادداشت

چیزهای کوچکی مثل اینها
        از نظر من، چیزهای کوچکی مثل این‌ها، رمان – یا شاید بهتر باشه بگم رمانک - خیلی شسته‌رفته‌ایه. کیگان، آروم‌آروم خواننده رو وارد داستان می‌کنه و تازه اواخر کتاب، متوجه منظورش از کنار هم قرار دادن ماجراهای مختلفی که تعریف کرده می‌شیم. در خرج کردن کلمات و پروبال دادن به اتفاقات، خیلی بهینه عمل کرده و در انتخاب جایی که باید از تعریف یک ماجرا دست کشید و باقیش رو مبهم گذاشت، عملکرد درخشانی داشته.
اسم کتاب خیلی بامسماست. چیزهای کوچکی مثل این‌ها به‌واقع روایتیه از زندگی که از کنار هم قرار گرفتن همین چیزهایی کوچک، تشکیل شده که شادی‌ها و غم‌های بزرگ رو ایجاد می‌کنن. و البته روایت آدم‌هاست و نقششون در ایجاد این چیزهای کوچک که هم زندگی خودشون و هم زندگی دیگران رو تحت‌تاثیر قرار می‌ده. همه‌ی این‌ها باعث ایجاد احساسات متضاد در خواننده می‌شه؛ شادی و غم توامان و آرامش و اضطراب همزمان.
چیزهای کوچکی مثل این‌ها روایتیه از یک واقعیت تلخ تاریخی که تا همین ۳۰ سال پیش در ایرلند در جریان بوده؛ و همین به اثرگذاری کتاب اضافه کرده؛ چون خواننده رو به فکر وامی‌داره که هر اتفاقی که یه زمانی در جایی برای کسی می‌افته ممکنه مشابهش در زمان‌ها و مکان‌های دیگه و برای افراد دیگه هم رخ بده.
حال‌وهوای روزهای نزدیک سال نو میلادی که داستان اصلی درش اتفاق می‌افته، من رو یاد رمان سرود کریستمس چارلز دیکنز می‌اندازه. جالبه که در کتاب هم به این رمان اشاره می‌شه.

پ.ن.: عکس روی جلد نسخه‌ی نشر بیدگل از کتاب، نه مربوط به ایرلنده - جایی که داستان درش رخ می‌ده - و نه زمان ثبتش با تاریخ وقوع ماجراهای داستان - دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی - تطابق داره ولی به‌نظرم حسی که از دیدنش به بیننده دست می‌ده، به حال‌وهوایی که داستان توصیف می‌کنه - چه از نظر آب‌وهوایی و چه از نظر فضای حاکم بر جامعه - خیلی شبیهه.
      
395

25

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.