یادداشت
1403/8/20
"خودت باش دختر!" یا "صورتت را بشور دخترجان! " کتابی بود که فکر میکنم یهجورایی برای بیست ساله شدنم به خودم هدیه دادم. از همون اولی که از منتشر شدنش باخبر شدم، احساس کردم باید بخونمش. هیچ وقت حرفهای کلیشهای و شعاری انرژی مثبت به خورد من نرفته و نخواهد رفت. و خوشحالم که این کتاب هم اصلاً اونجوری نبود. ریچل هالیس نشسته، از خودش میگه، از تجربیاتش، از مشکلات و دغدغههاش و از کارهایی که برای کنار اومدن یا حل کردن اون مشکل کرده. تو کل ۲۰فصلی که از این کتاب خوندم، حس شعاری بودن یا غیرملموس بودن نداشتم. با اینکه شاید فصلهای زیادیش مربوط به مشکلات و دغدغههای یک مادر بود. ولی بیشتر فصلهاش برام مفید بود. تکههایی از کتاب که برای خودم خط کشیدم که بعدها برگردم بهش: " زمانی که یک انگشت خود را به سمت دیگری میگیرید و او را مسخره میکنید، سه انگشت دیگر شما به سمت خودتان خم شدهاند!" . "قضاوتهای ما مانع ایجاد ارتباط عمیق و غنی با دیگران میشوند چون همچنان به فرضیههای بیاساس که در ذهن از دیگران ساختهایم، پایبند هستیم." . "اگر مایل به تشکر از کارهای مثبت در گذشته نیستید، حق ندارید نسبت به اشتباهات گذشته شاکی باشید."
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.