یادداشت dream.m
1404/4/22
خوندن این کتاب هم داستانی داره. خواب دیدم جایی شبیه جنگل های سریال دارک هستم، با همون اتمسفر که مغز استخون رو منجمد میکنه، خانم علیزاده رو دیدم ، چون قبلا عکسش رو دیده بودم شناختمش، یادم نیست حرف زدیم یا نه، یک بغل کتاب بهم داد گفت اینها همه کتابهای خود منن، چون خیلی کتاب دوست داری میدم به تو، کتابها رو گرفتم، موقع جدا شدن بهم گفت راستی! خیلی خوشگلی. و من بلند خندیدم . چشم باز کردم هنوز لبخند داشتم . خیلی حس خوبی داشتم ازم تعریف کرده بود . توی بیداری تصمیم گرفتم کتاب مهمش رو بخونم، رسما دارم زیر بار کتابهای نخونده و در حال مطالعه له میشم، با این وجود گفتم باید برای ادای احترام هم که شده بخونمش. توی طاقچه فقط همین داستان کوتاه ازش بود و من نجات پیدا کردم... ..... قلم نازنینی داشته خانم علیزاده، زیبا و مسحور کننده شبیه خودش
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.