یادداشت مریم علویان

        دوست داشتم کتابی از یاسمن خلیلی‌فرد بخوانم و 《یادت نرود که...》 شد انتخابم.
هروقت از نوشتن فارغ می‌شدم و فرصتی برای مطالعه‌ی کتابی نبود، نسخه‌ی صوتی یادت نرود که... را پلی می‌کردم. این کتاب و کتاب‌هایی که شبیه این می‌خوانم، جدا از ارزش و محتوایشان، برایم یادآور تمام لحظه‌هایی‌اند که حین گوش دادن به آن‌ها تجربه کرده‌ام (زندگی کرده‌ام) و برایم عزیز بوده‌اند. وقت‌هایی که در اتاق پناه دراز می‌کشیدم تا خوابش ببرد، ساعت‌هایی که برای پیاده‌روی داشتم و می‌خواستم همین‌طور که با سرعت پنج و شش کیلومتر در ساعت، قدم می‌زنم، ذهنم آزاد باشد، هنگام رانندگی در ترافیک تمام‌نشدنی این شهر مظلوم، لحظه‌هایی که زیر شرشر آب ظرفشویی، صدا را زیاد می‌کردم، خنکی آب دستم را سر می‌کرد و تا صدای جیرجیر میوه‌هایی که می‌شستم درنمی‌آمد، رهایشان نمی‌کردم، نیمه‌شب‌هایی که در سکوت خانه دانه‌دانه لوبیاسبزها را روی تخته می‌گذاشتم و خرد می‌کردم و این آخرها، دقایقی از شب که عطر زعفران سحری خانه را پر کرده بود و منتظر بودم بپزد تا زیرش را خاموش کنم و چند ساعتی تا سحر بخوابم.
این کتاب خیلی بیش‌تر از عزیز بودن خودش، یادآور لحظه‌های عزیز زندگی من است.
      
347

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.