یادداشت محمد فائزی فرد
1402/2/29
داستان ها جز دو یا سه تا، همه در یک مدل خاص از جهانبینی ، سبک و... قرار دارند. با اینکه همهی آثار استاندارد و خواندنی هستند اما همین یکدستی خواننده را شاید خسته کند. با این حال، همان چند داستان متفاوت آنقدر به آدم میچسبد که این یکرنگی ملالآور را فراموش میکند. داستان اول، متفاوتترین داستان مجموعه است. «سقف» بخواهم برایش یک جمله بنویسم، می نویسم که «دوستت دارم تا وقتی که آسمان به زمین بیاید.» داستان شرح واقعی چنین وضعیتی است. آسمانی که هر لحظه به زمین نزدیک تر میشود و... داستان آخر هم داستان جالبی است. شرح زندگی یک آدمی است که معلوم نیست کجا گیر افتاده و زمان چطور برایش گذر میکند. حتماً یاد یک چیزی افتادهاید. درواقع این، همان داستانی است که کیریستوفر نولان، فیلمنامه ممنتو را بر اساس آن نوشته. نویسنده داستان، جاناتان نولان است برادر کارگردان. باقی داستانها، داستان آدمهاست. آدمهایی که به هم میرسند، سعی دارند یکدیگر را بشناسند و در آخر راهشان را میشکند و میروند پی کارشان.
15
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.