یادداشت محمدامین اکبری
1401/5/7
به نام او 🔹️میفرماید: «حلوایِ تن تنانی؛ تا نخوری ندانی» یک سری کتابها بهواسطه ممنوعیت و یا نایاب بودن برای آدم جذابیت دارد که بهمحض دسترسی و بعضاً خواندن، آن جذابیت کمرنگ شده و آدم نگاهی درست و منطقی به آن پیدا میکند. «پریشانیهای ترلس جوان» نوشته روبرت موزیل برای من از آن دست کتابها بود. 🔸️روبرت موزیلِ اتریشی را با دو داستان خارقالعاده در مجموعه نامرئی (مجموعه داستان کوتاه از نویسندگان آلمانیزبان) به ترجمه علیاصغر حداد شناختم. آن داستانها آنقدر خوب بود که به جستجوی دیگر کتابهای این نویسنده پرداختم که متاسفانه ثمری نداشت، یکی دو کتاب که به قلم مترجمان کارنابلد بود که ترجیح دادم نخرم یکی هم «آشفتگیهای ترلس جوان» به ترجمه محمود حدادی بود، البته از نثر فارسی ایشان هم دلِخوشی نداشتم (خصوصاً «مرگ در ونیز» ش که چیزی نزدیک به فاجعه است)، که متاسفانه آن هم که تنها یکبار در سال هشتاد و یک منتشر شده بود، پیدا نمیشد. تا اینکه خبر رسید که بالاخره نشر نو با تغییر جزئی در عنوان کتاب را با همان ترجمه منتشر کرده است. 🔸️نمیخواهم داستان را لو بدهم ولی بعضی مواقع گزیری از آن نیست. داستان در یکی از مدرسههای نظامی در امپراتوری اتریش- مجارستان در سالهای پیش از جنگ جهانی اول میگذرد، و شرح ماجرای سه نوجوان است که هرکدام به بهانهای و با نوعی از خودفریبگی به اذیت و آزار یکی از همشاگردیهای خود میپردازند. شاگردی که دزدی کرده و برای پنهان ماندن گناه اولش به خواهشها و تمناهای همشاگردیهایش تن میدهد، در بین این سه جوان تُرلِس قرار دارد که شخصیت محوری داستان است که ناخواسته وارد این جریانات میشود و البته در توجیه رفتارش و رهایی از عذاب وجدان به فلسفیدن رو میآورد دیگر دوستانش هم هرکدام به ریسمانی چنگ میزنند. 🔸️واقعیت امر انگیزه موزیل از روایت این داستان را متوجه نشدم همانطور که متوجه نشدم که چرا تُرلِس نقش محوری را دارد هیچ مبنای ساختارمندی برای این امر نیافتم موزیل صرفاً به روایت داستانی هنجارشکنانه مبادرت ورزیده است. البته باید گفت که او این داستان را در سال هزار و نهصد و شش و در جوانی نوشته است. بههرو امتیاز من به این رمان از پنج، دو است هرچند اثر، رنگی از دغدغههای انسانشناختی داستاننویسان آلمانیزبان از جمله کافکا را دارد و این مورد برایم مطلوب بود ولی توقعم بیش از اینها بود. 🔹️در آخر بهنظرم نثر محمود حدادی یکی از بدترین نثرها در بین مترجمان است البته میگویند او آلمانیدانی برجسته است ولی نثر فارسیاش تا آنجایی که من متوجه میشوم معجون درهمجوش و نامطلوبی از الفاظ و عبارات است. حدادی دوست دارد فخیم بنویسد ولی نمیتواند از پسش بربیاید و متاسفانه در کتابهایش اغلاط املایی هم به چشم میخورد مثلا در همین کتاب، حَظ را بهاشتباه حَض نوشته (صفحه پنجاه و دو) یا اعتراض کرد را تعارض کرد نوشته (صفحه شصت و هشت)، وهله را وحله نوشته (صفحه صد و شصت و پنج) و این موارد حتی از چشم ویراستار و نمونهخوان دور مانده است چرا که به احتمال زیاد اعتماد بهنفس مترجم که چنین فخیم سخن میگوید آنان را هم بهاشتباه انداخته است. بگذریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.