یادداشت محمدرضا زائری

پرواز تا بی نهایت
        در میان چهره‌های شاخص از شهدا و فرماندهان دوران دفاع مقدس معمولا سهم نیروهای ارتش چندان زیاد نیست و غالبا جز شهید صیاد شیرازی و شهید عباس بابایی از کسی یاد نمی‌شود، در حالی که نیروهای مختلف نظامی ارتش در بخش‌های مختلف از نیروی زمینی و هوایی و دریایی تا هوانیروز و ... علیرغم آن که شکل‌گیری و سازمان‌دهی شان در رژیم شاهنشاهی صورت گرفته بود برای حفظ ایران اسلامی فداکاری‌های بزرگ و درخشانی کردند و جا دارد که حق آنان به درستی ادا شود.
یکی از کسانی که خوشبختانه در سال‌های گذشته تا اندازه ای معرفی شده و به دلیل ساخت سریال "شوق پرواز" به همت کارگردان فقید مرحوم یدالله صمدی، نسل جدید هم تا اندازه زیادی با شخصیت و نام او آشنا هستند سرتیپ خلبان شهید عباس بابایی است.
شاید کسی بگوید روایت قهرمانان دوران دفاع مقدس که به طور طبیعی در گیرودار جنگ و خشونت‌های ناشی از آن هستند با مخاطب امروز تناسب زیادی ندارد و پرسش‌های او در متن زندگی روزمره شهری را پاسخ نمی‌دهد و تنها یادبودی از آن رشادت‌ها و تقدیری از جان‌فشانی‌ها و ایثار آنان خواهد بود.
پاسخ این پرسش با خواندن داستان زندگی شهید عباس بابایی به خوبی داده می‌شود و شگفتی‌هایی که در زندگی عباس نوجوان و جوان وجود دارد هر خواننده ای را در مقابل عظمت وجود او خاضع می‌سازد.
سراسر زندگی درس آموز و افتخارآمیز او جدا از رشادت‌های نظامی و شجاعت و فداکاری در رویارویی با تجاوز دشمن، سراسر نکاتی عجیب و مسایلی غریب از تعالی معنوی و کمال اخلاقی دارد که می‌تواند برای هر کسی آموزنده و اثرگذار باشد.
کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» که به کوشش سازمان عقیدتی سیاسی ارتش فراهم آمده یکی از آثار خوشخوان و جذابی است که علاوه بر تقدیس منزلت آن شهید بزرگوار، هم نگاه خوانندگان به نیروهای ارتش را بهبود می‌بخشد و هم می‌تواند به عنوان درس زندگی و کتاب اخلاق به شمار آید.
این کتاب که با عنوان فرعی «حکایت های کوتاه از رادمردی بزرگ» منتشر شده در لابه لای روایت‌های مختصر و متنوع از زمان کودکی تا هنگام شهادت شهید بابایی به خوبی نشان می‌دهد که برای طی مراتب عرفانی و رسیدن به درجات معنوی لازم نیست حتما کسی روحانی باشد یا دروس دینی و حوزوی بخواند.
عباس بابایی نوجوانی است که وقتی می‌بیند سرایدار پیر مدرسه به خاطر پیری و بیماری توان نظافت ندارد و به خاطر تنبیه و اعتراض مدیر در آستانه بیکاری قرار گرفته، به صورت ناشناس هر روز سحرگاه به مدرسه می‌آید و جاروب و سطل برمی دارد و کارهای او را انجام می‌دهد. 
عباس بابایی جوانی است که روزها یک وعده از غذای خود کم می‌کند و به کارگری می‌پردازد تا بتواند پولی برای خانواده‌های نیازمند فراهم کند و مرهمی بر زخم رنج‌ها و دردهایشان باشد.
همراهی و همدلی او با محرومان و دردمندان تا آنجاست که وقتی به خاطر پرهیز از ناراحتی همکلاسی‌های نیازمندش لباس‌های خوب خود را نمی‌پوشد، مسؤولان مدرسه اسم او را در ضمن دانش آموزان فقیر و نیازمند ثبت می‌کنند و بعدا می‌فهمند که اشتباه کرده اند.
دوران تحصیل در  آمریکا و تجربه خاص او در مرحله طی دوره تخصصی خلبانی نیز سرشار از حکایت‌های خواندنی و تکان دهنده‌ای بوده که برخی از آن‌ها برای آموزگاران و فرماندهان آمریکایی باورکردنی نیست.       
کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» چهره‌ای متفاوت از یک انسان بزرگ و یک روح متعالی ترسیم می‌کند و به خوبی نشان می‌دهد که همه جا راهی برای رسیدن به آسمان هست.


(به تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۹ از سری یادداشت‌های روزنامه شهرآرا)

      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.