یادداشت sin_alef
1403/12/29
ملکتاج گفت: «پس چرا منو ناراحت کردی؟ چرا ۲۳ سال زندگی رو برام مثل جهنم کردی؟» گفتم: «به خاطر اینکه خیلی دوستت دارم. وقتی تو رو ناراحت میکردم, خودم بیشتر ناراحت میشدم.» ملکتاج گفت: «افسوس, زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربههاش رو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد, میخوام خوشبخت یا بدبخت باشم.» دکتر نون گفت: «نه, زندگی مثل ساعت نیست. ولی با این حال گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد.» ملکتاج گفت: «فراموش نکن که من مرده ام.» پن۱: #دکتر_محسن_نون دوست و مشاور #مصدق است. بعد از #کودتای_28_مرداد و #تبعید_مصدق ، دکتر نون دستگیر می شود. در زیر #شکنجه از او خواسته می شود که با انجام #مصاحبهای_رادیویی علیه مصدق جان خود را بخرد... #تضاد_درونی_بین_عشق_و_وظیفه #عاشقانه_نهچندان_آرام . پن۲: زاویهی خاص و متفاوتی از یک واقعه تاریخی معاصر، که داستان پردازی خلاقانهاش فکر مخاطب رو درگیر میکنه. #دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد #شهرام_رحیمیان #انتشارات_نیلوفر #معرفی_کتاب
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.