یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
«خورشید تلخ» همانطور که از اسمش هویداست؛ تلخ است. شاید حتی تلختر از «عسل و حنظل». کتاب را بیوقفه خواندم و گریستم. برای «ناژا» و ظلمی که در حقش روا داشته شد، برای «مریم»، برای «اسماعیل» و از همه بیشتر برای «امیر»... «خورشید تلخ» دومین رمان لیلیا حاسن، روزنامهنگار و نویسندهی فرانسوی-الجزایری است که نامزد جایزهی گنکور هم شده است. کتاب قصهی زندگی پر از رنج یک خانوادهی مهاجر الجزایری را از دههی ۶۰ تا ۸۰ میلادی روایت میکند. نویسنده در این کتاب که روایتگر زندگی سه نسل و رویاهای بربادرفتهی مهاجران است، چالشهای ادغام فرهنگی و اجتماعی الجزایریها در جامعهی فرانسه را بررسی میکند. 📚 از متن کتاب: «زنانگی یک بیماری مسری است. آدم ایرادهای ارثرسیده از مادرش را با خود حمل و سپس آن را به دخترانش منتقل میکند.» قصهی کتاب با روایت «ناژا» شروع میشود؛ در حالیکه در روستایی دورافتاده در الجزایر و به تنهایی، سه دختر خود و سعید را بزرگ میکند. همسر «ناژا»، «سعید» از خوشاقبالیاش(!) برای کار در یکی از کارخانههای فرانسه انتخاب شده است. او پس از چند سال کار کردن در پاریس بالاخره تصمیم میگیرد که خانوادهاش را به فرانسه بیاورد. دیری از رسیدن «ناژا» و دخترکانش به پاریس نگذشته بود که ناژا باردار میشود، اما شرایط سخت اقتصادی «سعید» را مجبور میکند که تصمیم سختی بگیرد... و در ساختار سنتی خانواده در خاورمیانه، مگر زن اصلا حقی هم دارد؟! رمان با تمرکز بر سرنوشت سه نسل، موضوعاتی از قبیل هویت، مهاجرت و مشکلات فرهنگی/اجتماعی که [مهاجرت] با خود به همراه میآورد را بررسی میکند. شخصیتهای زن داستان به زیبایی و هنرمندانه پرداخت شدهاند که این شخصیتپردازی قوی در کنار نثر روان و موجز نویسنده، به راحتی خواننده را با خود همراه و همدل میکند. 📚 از متن کتاب: «نمود عینی شیزوفرنی سعید این بود که میخواست دخترانش عروسی کنند، اما پسرش ادامهتحصیل بدهد.» کتاب پُر است از جملههای این چنینی که تا مغزاستخوانم را به درد آورد. کتاب را بینهایت دوست داشتم و از سرکار خانم «آسوله مرادی» بابت ترجمهی خوب این کتاب و از «نشر برج» بابت طبع این اثر قدردانی میکنم و مطالعهی کتاب را به همهی علاقمندان به داستانهای عمیق و روانشناختی و دغدغهمندان حوزهی زنان به جد توصیه میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.