یادداشت فهیمه ناصری
1403/10/28
این اولین کتابی هست که هدیه گرفتم از دبیر ادبیات سال هفتم خانوم نوروز نژاد یادمه توی مدرسه قول وقرار گذاشتیم یه روز وسط تابستون وسط تعطیلات بیایم مدرسه وهم رو ببینم تابستون اون سال خانوم نوروز نژاد به قولش وفاکرد واومد مدرسه اما من اون روز فراموش کردم ویادم رفت که برم وببینمش 🥲💔 ازونجایی که عاشق ادبیات بودم دبیر ادبیات روهم خیلی دوست داشتم دوستم محدثه کتاب روآرد وگفت خانوم این رو برات فرستاده وگفته خیلی منتظرت موندم ولی نیومدی اما کتابو برات فرستادم همراه با یه بوک مارک که روباه شازده کوچولو روش بود . انقدر ناراحت بودم که چرا چرا منه حواس پرت نباید یادم باشه وبرم ببینمشون از کتاب بدم اومد ونخومدمش مامانم کتاب رو خوند واز اونجایی که دوست داشت منم بخونم میومد وبخش هایی از کتاب رو شبا موقع خواب برام تعریف میکرد🥲 وسطای کتاب دیگه تعریف نکرد وگفت برو خودت بخون یادمه هی التماسش میکردم بگو حوصله ندارم فلانم بهمانم اما کوتاه نمیومد خلاصه که کتابو برداشتم وخوندمش وچه خوندنی کتابو که میخوندم بلند بلند حرف میزدم بلند بلند میخندیدم بلند بلند عصبانی میشدم و.... خلاصه که 😄😪 قبل این کتاب کتاب میخوندم اما نه زیاد خلاصه مهر ماه دوستت دارم خانوم نوروز نژاد بیشتر دوستت دارم (کاش دوباره ببینمتون 🥲💔🫂) مامان بیشتر تر دوستت دارم 🫀 دوست دارم دوباره بخونمش
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.