یادداشت
1402/9/26
🔻 ساعدی در دل داستان «ضحاک» هم مسئلهٔ استعمار، استبداد و قدرت گرفتن بیگانگان را دنبال میکند و یک اسطورهٔ کهن را برای پرداختن به دغدغههای سیاسیاش برمیگزیند. 🔻 نمایشنامهٔ «ضحاک» مرا به یاد «کالیگولا» انداخت. اینجا هم مثل نمایش کالیگولا پادشاهی داریم که دچار جنون شده و اطرافیان خود را به کام مرگ میکشد. اما تفاوت اساسی کالیگولای کامو با ضحاک ساعدی در آن است که یکی با از دست دادن معشوقهاش دچار بحرانی فلسفی دربارهٔ معنای زندگی و مرگ شده است، دیگری اسیر قدرتطلبی و وسوسههای نفسانی شده و تردیدهایش دربارهٔ وفاداری اطرافیان باعث میشود به فکر حذف آنها بیفتد. آنچه ضحاک ساعدی را به «خالصسازی» وامیدارد، علاقه به «قدرت مطلق» است. 🔻 در ابتدا توقع داشتم زبان نمایشنامه از جنس آثار بیضایی باشد و با رویکرد آرکائیک و واژههایی که در دسترس عامه نیست طرف باشیم؛ اما اینجا خبری از زبان تاریخی نیست. ساعدی حتی اگر در این سبک نگارش مهارت داشته باشد، نمیخواهد با چنین رویکردی به داستان ضحاک بپردازد. او قصد دارد دیکتاتورها و دیکتاتوری را به هجو بکشد و به همین دلیل دیالوگها را با زبان محاوره مینویسد و تلاش میکند به عناصر سبک ابزورد نزدیک شود. 🔻 شاید یک روز دربارهٔ ابزوردنویسی نویسندههای ایرانی مطلبی مفصل بنویسم؛ اما عجالتاً همینقدر بگویم که: جهان آثار ساعدی جهان تراژیکیست. در داستانهای او دلهره و اضطراب حادثه موج میزند و معمولاً ترس شخصیتها به فاجعهٔ مورد انتظار میانجامد. با چنین جهانبینیای، تلاش ساعدی برای خلق یک جهان کمیک و ابزورد چقدر موفق خواهد بود؟ 🔻 من متعقدم طبعآزمایی نویسندههای ایرانی در سبک ابزورد معمولاً به شکست میانجامد. دلیلش نیاز به تفصیل دارد؛ اما اختصاراً باید گفت که هنرمند ایرانی تجربههای هنرمند غربی از مدرنیته و پستمدرنیته را پشت سر نگذاشته است و ترومای دو جنگ جهانی، آرمانهای او دربارهٔ تکامل و پیشرفت بشر را به باد نداده است؛ پس بدیهیست نتواند به آن جنس از «پوچی»، «بیسرانجامی» و «معناباختگی» که در آثار بکت، یونسکو و دیگران دیده میشود، دست یابد (هرچند این نویسندهها احتمالاً پوچی آثارشان را نمیپذیرند). جامعهٔ ما مدرنیته را تجربه نکرده و از دلِ سنّت به یک دوران «شبهمدرن» پرتاب شده است و به همین دلیل است که تلاش هنرمندان ما برای ابزوردنویسی تبدیل به یک تقلید ناشیانه میشود و طنزشان را به سمت بازیهای بچهگانه میبرد. اتفاقی که در نمایشنامهٔ «ضحاک» ساعدی یا «هاملت با سالاد فصل» از اکبر رادی هم افتاده است. 🔻 خلاصه آنکه «ضحاک» هم همان مولفههای آثار ساعدی را دارد: جنبههای سیاسیاش پررنگ است، خواص جامعه را هدف گرفته است و به «استعمار»، «استبداد» و «مناسبات قدرت» میپردازد؛ اما به نظرم تلاش ساعدی برای هجو یک دیکتاتور و استفاده از عناصر ابزورد اصلاً نتیجهبخش نبوده و نمایش را به ورطهٔ لودگی و لوسبازی انداخته است!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.