یادداشت محدثه ز
1404/4/11
"لیلی صبح یک روز سرد زمستانی کنار جادهای از خواب بیدار میشود. نمیداند چطور از آنجا سر در آورده. وقتی ماشین پلیسی از راه میرسد و لیلی جسد خود را آنجا میبیند، تازه میفهمد که در واقع... مرده است." ×امروز را طوری زندگی کن که انگار آخرین روز عمرت است. پشت جلد کتاب نوشته شده: " رمانی تاثیرگذار، خندهدار و در عین حال بهشدت غمانگیز" و فکر میکنم بهترین توصیف و توضیح برای این کتاب باشه؛ یک رمان دلچسب و دلنشینِ نوجوان که جنبههای مختلف زندگی رو نشون میده. این کتاب با مرگ آغاز میشه و با زندگی تموم میشه، در طول کتاب مدام بهمون ارزش زندگی، غنیمت شمردن وقت، اهمیت عشق و خانواده رو گوشزد میکنه. چیزی که این کتاب رو برای من دلنشین کرد، بهغیر از مفاهیم قابل تاملی که توش بود، سیر داستانیش بود. دقیقا همونموقعی که با خودت فکر میکنی خب پس با یه داستان کلیشهای پس از مرگ روبهرو هستم نویسنده سورپرایزت میکنه و ورق رو برمیگردونه! (دارم تلاش میکنم هم بگم هم نگم اسپویل نشه :)) ) من شخصیت لیلی رو خیلی دوست داشتم، نوجوان بودن خیلی خوب توی کتاب نمایش داده شده. حس سردرگمی، دلسوزی همراه با غرور و خودخواهی! فلسفه و تفکرات لیلی به عنوان یک نوجوان قابل درک و قابل تامله. و حسرت! حسرت زمان و زندگی از دست رفته تو این کتاب قابل لمسه: ×کاش فرصتی داشتم تا با درک اینکه حقیقتا زندگی کردهام، بمیرم. خوندن این کتاب رو اول به نوجوانها و جوانها و بعد بهپدر و مادرها توصیه میکنم. ×این کتاب رو انتشارات ایرانبان با رعایت حقوق نویسنده و کپیرایت چاپ کرده و سال ۲۰۱۸ برنده جایزه به انتخاب معلمان شده. پ.ن: این کتاب رو یهجورایی شبیه و حتی مقابلِ "هر دو در نهایت میمیرند" میدونم. مطمئنم اگه اون کتاب رو دوست داشتید از این کتاب هم لذت خواهید برد. × امیدوارم بعد از خوندن این کتاب عزیزانتون رو کمی طولانیتر بغل کنید. (خیلی دراماتیک شد یا چی؟) × کتاب رو از ناشر هدیه گرفتم، چند مورد اشکالات ویرایشی داشت (یکی دوتا) چهار ستاره دادم چون بهنظرم کمی زیادهگویی داشت که فکر میکنم با توجه به سیر داستان و اتفاقات منطقی و حتی لازم باشه وای خب من در کل آدمیم که ترجیح میدم نویسنده "کمگوی و گزیده گوی" رو الگو کارش بذاره و یکراست حرفشو بزنه. در کل بهعنوان یک کار نوجوان خیلی پسندیدمش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.