یادداشت مریم قاروبی
3 روز پیش
یه جادوگر نِق نِقو که از عالم و آدم ایراد میگیره تا اینکه عصای همهکارهچیاش از دستش خسته میشه و با دوستاش تصمیم میگیرن دیگه دستورهای جادوگر رو گوش نکنند و ... وقتی هم که جادوگر دِلش شُله لُمبونَکی با چایِ قورتَکی و ژِلهی لَرزونَکی میخواد عصا و دوستاش کمکش نمیکنن و مجبور میشه خودش دست به کار بشه دختر کلاس اولیام تصاویر و داستانش رو دوست نداشت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.