یادداشت مهسا

مهسا

مهسا

1403/8/30

سفرنامه گالیور
        یادداشتی بر سفرنامه‌ی گالیور:

سفرنامه‌ی گالیور، شامل چهار سرزمین دور و ناشناخته است که هربار در نتیجه‌ی حادثه‌ای، گالیور، راویِ جان‌سخت این کتاب را به سوی خود کشانده است.
گالیور، طبیب کشتی، در پی سفرهای دور و درازی که به سرزمین‌های ناشناخته داشته است، به یکی از به‌یادماندنی‌ترین کاراکترهای ادبیات انگلیسی بدل شده‌است.

محبوب‌ترین سفر گالیور، نخستینِ آن‌ها، یعنی سفر به سرزمین لی‌لی‌پوت است؛ اما می‌توان گفت که این محبوبیت تنها به‌واسطه‌ی نسخه‌های کوتاه شده‌ی مختص به کودکان و اقتباس‌های سینمایی آن است که در میان اذهان جا افتاده است. آیا کسی که کتاب را نخوانده است، درباره‌ی سفر آخر گالیور چیزی می‌داند؟

با خواندن سفرنامه‌ی گالیور، به نویسنده‌ی آن فکر می‌کردم — به جاناتان سویفت. او به شکلی عامه‌پسند و قابل فهم هجونامه‌ای ارائه می‌کند که در آن مسائل سیاسی و اخلاقی کشورش را هم‌زمان نقد می‌کند و به سخره می‌کشد. سفرنامه‌ی گالیور بیش از آن‌که برای کودکان هیجان‌انگیز و جالب باشد، برای بزرگ‌سالان عمیق و پرمعناست.
چه شد که این مرد میهن‌پرست و مطیع، تبدیل شد به یک مرد منزوی و منزجر از نژاد بشر؟ گالیوری که داستان را روایت می‌کند، بسیار با گالیوری که برای اولین‌بار پا به کشور لی‌لی‌پوت گذاشت فرق می‌کند. هر سفر، ما را عمیق‌تر و دقیق‌تر به‌سوی این پرسش می‌کشاند. سویفت ابتدا ذهن خواننده را به عجایب عادت می‌دهد، کمکش می‌کند تا آن را گرم کند، و از سفر دوم او را به تفکر وا می‌دارد.

سفرنامه‌ی گالیور اثری‌ست که در لایه‌های زیرین خیالی بودنش، واقعیت‌های عصر معاصرش را نمایان می‌کند.
ابتدا با سرزمینی مواجهیم که جثه‌ی مردم آن از چند بند انگشت ما بزرگ‌تر نیست و از ما پست‌ترند؛ اما در سفر دوم همه‌چیز وارونه می‌شود. حال این ماییم که بزرگ‌تر از چند بند انگشت ساکنین آن کشور نیستیم. در این سرزمین حکومت، جنگ، محکمه و دادگستری، آموزش و پرورش، خزانه‌داری و مسائل دیگر سیاسی هم برای گالیور و هم برای خواننده به چالش کشیده می‌شوند. 
سفر سوم به جزیره‌ای پرنده است که در آن انسان‌ها متفکرند، اما در این افکار ارزشی یافت نمی‌شود. دانش‌مندان جاهلی که تحقیقات و پژوهش‌هایی بی‌ثمر را مدام تکرار می‌کنند. در این سفر، تفاوت‌ها از ظاهر به باطن کشیده می‌شوند و مردمی جاهل‌تر از سرزمین راوی را نشان می‌دهد.

و اما سفر چهارم و شاید عجیب‌ترین آن‌ها، ورود به سرزمینی‌ست که «بشر» در جای‌گاه «حیوان بی‌عقل» قرار دارد و «اسب» تنها موجود خردمند است. گالیور طی اقامت چند ساله‌اش در این سرزمین با تصویری دهشت‌ناک و عریان از ذات بشر روبه‌رو می‌شود و شرارت‌های باطنی این «حیوان» یا «یاهو» — نامی که هویهنم‌ها (اسب‌ها) روی آن‌ها گذاشته‌اند — انزجاری شدید در او ایجاد می‌کند. دیگر مطلقاً چیزی نیست که او را با بشر آشتی دهد. او خود و انسان‌های دیگر را به چشم خواری می‌نگرد و این تنها سرزمینی‌ست که راوی آن راضی به ترکش نبوده‌است. خواندنش تجربه‌ای متفاوت اما نزدیک به رابینسون کروزو بود؛ هرچند این یکی را بیشتر دوست داشتم.
      
170

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.