یادداشت خانومِ رضوان🌿🪐
1403/4/15
۲۰/فروردین/ پنجمین کتاب ۱۴۰۳_ جایی که عاشق بودیم. یادم نمیاد کی این کتاب و بهم معرفی کرده بود ولی یادمی خیلی زود بعد از معرفیش رفتم و خریدمش. اولین چیزی که نظرم و به خودش جلب کرد رنگ و طراحی جلدش بود. و نوشتهی روی کتاب:( اگر من پیش از تو را دوست داشتید، جایی که عاشق بودیم رمان محبوب بعدی شماست.) اون موقع من پیش از تو را نخونده بودم ولی فکر میکردم جالب باشه و برای همین خریدن این کتاب برام هیجان انگیز تر هم شد. راجب کتاب شاید چیزی برای گفتن نداشته باشم چون مستقیماً به سلیقه شما مربوطه، این کتاب یه رمان آمریکاییِ و اگر شما از فیلم هایی مثل دلیبال و من پیش از تو و داستان هایی که یکی از زوجین قهرمان زندگی اون یکی میشه خوشتون میاد شاید از این رمان هم خوشتون بیاد. این رمان به من حس غم و استرس فراوانی داد. استرس و اظطرابی که آخرین بار خیلی وقت پیش تجربه کرده بودمش. نمیدونم این اظطراب از این رمان بهم وارد شد یا از اتفاقی که ازش خبر ندارم ولی الان غمگینِ این داستان تموم شدهام. این کتاب شاید برعکس کتاب قبلی بهم نشون داد بعضی وقتا حتی عشق هم نمیتونه موجب ادامهی زندگی آدم ها بشه و این شاید برای من هیچ وقت قابل لمس نباشه؛ غمی که تو رو از دیدن همهی دوست داشتنی هایت دور کنه و موجب مرگت بشه، مرگی خودخواسته! خودکشی... از خواندن این کتاب لذت بردم؟ نمیدانم. شاید شما لذت ببرید و شایدم از اون متنفر بشید. و نکتهای که از کتاب یادگرفتم این بود که ما آدم ها معمولا وقتی یک جایی میریم نشونه هایی از اون مکان یا بعضی از اشیاء دریافت میکنیم ولی ما میتونم نشونه هایی از خودمون تو اون مکان ها به جا بزاریم تا بعضی وقتا ها بعد از نبودن مون آدم هایی که از ما دنبال بودن میگردن وجود مون و کنار خودشون هرچند کمرنگ احساس کنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.