یادداشت سیده زهرا ارجائی
4 روز پیش
این کتاب، شامل دو داستان کوتاه، اثر داستایوفسکی است. نازنین، ماجرای جریان زندگی از زبان مردی است که همسرش چند دقیقه پیش خودکشی کرده! او تمام حوادث زندگیاش را از ابتدا مرور میکند تا به این حادثهی دردناک میرسد. این داستان برای من تداعی داستانهای بلند داستایوفسکی بود؛ انگار که یکی از رمانهای بلندش را خلاصه کردهباشد در یک داستان کوتاه چند صفحهای، به همان سبک و سیاق، با همان شخصیتها و ویژگیهای روحی و رفتاریشان، با همان سبک حوادث میان افراد و با همان ادبیات! جایی خوانده بودم که اگر نمیدانید قلم داستایوفسکی را دوست خواهید داشت یا نه، نازنین را بخوانید. قلمش در رمانهای دیگری که خوانده بودم برایم کمی سنگین بود اما با این حال دوستشان داشتم، هرچند «نازنین» برایم دلچسبتر بود. داستان نازنین، داستانی پر از درد و خشم و غم است، پر از خطاهای نابخشودنی و روزهایی که دیگر برنمیگردند. هرچند هیچ امید و شادیای در داستان وجود نداشت اما مخاطب را به فکر وامیدارد ... داستان دوم، بوبوک است. ماجرای مردی است که وارد قبرستانی شده و ناگهان، حالی بر او غالب میشود که میتواند صداهایی از درون قبرها بشنود. گویا مردگان با هم گفتگو میکنند و این گفتگوها بازتابی است از آنچه آنها در زندگانیشان بودهاند... برعکس نازنین که دوستش داشتم، این یکی اصلاً به دلم ننشست...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.