یادداشت
1402/7/13
داستان یک مونولگ از زبان ژان باتیس کلامنس با شخصی غریبه است( که میتوان خواننده کتاب یا شاید وجدان خودش باشد.) داستانی فلسفی که درواقع چکیده دیدگاه فلسفی "هیچ انگارانه" کاموست. 《کامو به عنوان یکی از پیشگامان فلسفه هیچ انگارانه یا ابزوردیسم شناخته شدهاست، پوچ انگاری ادعا میکند که انسانها اساساً بیمعنی و غیر منطقی هستند و رنج انسانها نتیجهٔ تلاشهای بیهودهٔ افرادیست که قصد دارند دلیل یا معنی ای برای آن در پوچی بی پایان وجود پیدا کنند. کامو ادعا میکند تنها سؤال فلسفی درست سؤال دربارهٔ خودکشی است، به معنی دیگر آیا ما باید رنج زندگی را تحمل کنیم یا اینکه به سادگی خود را بکشیم؟ کامو استدلال میکند که از نظر تاریخی بیشتر انسانها یا باور داشتند که زندگی پوچ است و بنابراین خودکشی را امری نجات بخش تلقی میکردند یا اینکه معنایی مصنوعی مانند دین ساختند تا زندگی خود را پر کنند و به آن معنا بخشند. کامو ادعا کرد که راه سومی هم وجود دارد: ما میتوانیم دریابیم که زندگی پوچ و بیمعنی است اما در هر حال به زندگی ادامه دهیم، کسانی که راه سوم را انتخاب میکنند قهرمانان پوچی یا «absurd heroes» نامیده میشوند؛ که با طغیان بر پوچی به خلاقیت و آفرینندگی دست مییابند.》 قهرمان داستان سقوط شخصیست خودپسند که روزگاری جزو طبقه ممتاز ، مشهور و محبوب پاریس بوده که طی یک حادثه دچار سقوط شخصیتی شده و متوجه دورویی و ریاکاری اعمال گذشته خود شده و دچار نوعی پوچی میشود! اتفاقا "کلامنس" ابتدائا هم به خودکشی فکر میکند و اعتراف میکند که جرات چنین کاری را ندارد و هم در نقد دین سخن میگوید و راه اول و دوم رهایی از پوچی را کنار میگذارد و در آخر آنچه به نظر من او را تبدیل به قهرمان پوچی کامو یا همان " absurd heroes " تبدیل میکند انتخاب راه سوم یعنی پذیرش پوچی زندگی و ادامه دادن به آن است! کتاب از هر لحاظ یک شاهکار است ، اما بدلیل محتوایی(دیدگاه هیچ انگارانه) که اساسا قبولش ندارم دو ستاره حذف کردم.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.