یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی «فرهاد حسنزاده» است، شاید بهخودیخود اثر در خور تحسینی باشد اما من ناگزیر باید آن را به عنوان یک اثر اقتباسی قضاوت کنم. اگرچه در جشنوارهی فیلم فجر (حتما به خاطر کمبودن تعداد این فیلمها) آثار اقتباسی به طور جداگانه داوری نمیشوند، اما دریچهی نقد و بررسی بر اهالی رسانه و مخاطبان حرفهای بسته نیست. مخصوصا کسانی که پیش از این رمان فرهاد حسنزاده را خواندهاند با توقع ویژهای پا به سالن سینما میگذارند و باید دید آیا توقعشان برآورده میشود یا نه؟ فراموش نکنیم که فرهاد حسنزاده قطعا یکی از بزرگترین، پرمخاطبترین و پرافتخارترین نویسندگان کودک و نوجوان کشور است و شاید فقط بتوان «هوشنگ مرادی کرمانی» را از جهت خلق آثار ماندگار و خواندنی یک پله بالاتر از او دانست. اگرچه این رتبهبندیها در عالم ادبیات بیمعنا جلوه میکند، مخصوصا وقتی این را در نظر داشته باشیم که هرچقدر مرادی کرمانی در ترسیم فضاهای روستایی چیرهدست است، حسنزاده نوجوانان شهری را بهتر میشناسد و بازنمایی میکند. اقتباس آزاد یا دستکاری؟! تمام این مقدمه برای ذکر حساسیت اقتباس سینمایی از اثر «فرهاد حسنزاده» است. حساسیتی که متاسفانه باید گفت فیلمنامهنویسان در وهلهی اول، و کارگردان در وهلهی دوم متوجه آن نبودهاند. رمان کامل و محکم و دقیق فرهاد حسنزاده طوری در فیلم دستکاری شده است که باید گفت کاش نام فیلم هم تغییر میکرد تا دیگر انتظاری از فیلم نمیداشتیم. این گلایه را مخصوصا حالا که فرهاد حسنزاده پس از اختتامیهی جشنوارهی فیلم فجر با انتشار متنی نجیبانه از «پوشیدهشدن دلخوریها زیر برف» نوشته است سادهتر میتوان نوشت. اینجا برخی از تغییراتی که فیلمنامه در داستان ایجاد کرده را میشمارم و قضاوت را به مخاطب وامیگذارم: 1. فصل اول رمان «زیبا صدایم کن»، زیبا را در حالی نشان میدهد که در خوابگاهش مشغول مطالعهی یک کتاب سرگرمکننده است و با تماس پدرش غافلگیر و خوشحال میشود. پدر ماموریت غیرممکنی به او محول میکند که مخاطب را در همان ابتدای رمان به شدت درگیر ادامهی قصه میکند. یعنی بر خلاف فیلم که خسرو خودش از آسایشگاه میگریزد، در رمان، این زیباست که رگ خوابش در دست پدرش است و تمهیدات فرار پدر از آسایشگاه را فراهم میکند. فرهاد حسنزاده ده سال پیش، اندکی پیش از انتشار کتابش دو فصل ابتدایی «زیبا صدایم کن» را در نشست صمیمانهای که میزبانش بودم خواند و همه را درگیر موقعیت خاص زیبا کرد. حتی اگر رمان او را نخواندهاید میتوانید قضاوت کنید کدام موقعیت دراماتیکتر است؟ پدری که به خاطر دخترش از آسایشگاه فرار میکند، یا دختربچهای که پدرش را فراری میدهد؟ 2. شخصیت زیبا با چیزی که در فیلم آمده زمین تا آسمان تفاوت دارد. همان طور که گفتم رگ خوابش در دستان پدرش است و بیش از آن عاشق پدرش است که ماموریت سخت فراریدادن پدر را قبول نکند. پشت تلفن و وقتی توی شهر با هم بیهدف میچرخند و تفریح میکنند، مدام مشغول قربانصدقهرفتن و شوخی هستند. در یک کلام، پدر همهچیزِ زیباست. از این که او روز تولدش را به یاد داشته ذوق زده است. آماده است همه دلخوریها و کوتاهیهای قدیم پدرش را ببخشد و اصلا بخشیده. به لحاظ روانشناختی هم زیبای فیلم که خیلی معقول و حسابگر است با زیبای رمان که خیلی شهودی و سرخوش است تفاوت زیادی دارد. (متن ریویوی قبلی رو پاک کردم و برشی از نقدم بر فیلم زیبا صدایم کن رو اینجا گذاشتم. متن کامل رو میتونید توی مجله میدان آزادی بخونید.)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.