غرور من سر فرازتر از کوهساران است و بر بالای ابرها و فریاد شیاطین تکیه کرده
اگر درون این گله وقیح چشم بر گناهی که دیده خورشید را خیره میسازد ندوزم
و نگاه زیبای ملکه قلب خود و لبخندی را که از سرنوشت تاریک من بر لبانش نقش بسته نبنم
روی از هر چه جهان است بر میتابم