یادداشت

چیزهای کوچکی مثل اینها
        آن شبی که تا نزدیک سه صبح بیدار مانده بودم و این کتاب را تمام کردم قلبم به تمامی مچاله شد،  فردایش که داشتم با محسن درباره‌ی رختشوی خانه ‌های مگدالن  صحبت می‌کردم خیلی راحت گفت اصلا چرا یک همچین چیزایی می‌خونی که اینقدر ناراحتت کنه،  این جمله را خیلی شنیده‌ام درست یک روز که داشتم توی خوابگاه سر کتاب "شوخی"  از میلان کوندرا جوری گریه می‌کردم که شانه‌هایم می‌لرزید و هق‌هق‌ام بند نمی‌آمد هم، هم اتاقی‌ام همین را به من گفت «چرا اینا رو می‌خونی،  چه لذتی داره»  آن‌موقع هم نتوانستم جوابی به این سوال بدهم تا وقتی که مقاله کوتاهی از دیوید فاستر والاس عزیز می‌خواندم که نوشته بود واقعیت زندگی چهل و نه درصد لذت و پنجاه و یک درصد رنج است و خواندن رنج دیگران این را به ما نشان می‌دهد که ما تنها جاندار روی کره زمین نیستیم که دچار فقدان،  رنج،  سوگ و تنهایی می‌شویم و خیلی وقتها نادیده گرفته می‌شویم طبیعت آدمی و واقعیت زندگی همین است.  این کتاب را دوست داشتم چون در کنار توصیف‌های معرکه‌ای که از کریسمس، کیک کریسمس و پخش شدن بوی دارچین و خوشبختی در راهروهای یک خانه‌ی گرم بود همزمان رنج را هم در یک انبار زغال سرد خیلی عریان نشان می‌داد،  جایی از کتاب شخصیت اول چراغ می‌اندازد روی زمین تا چیزی نامطبوع را نگاه کند «با بی‌ملاحظگی نور چراغ قوه را روی زمین انداخت،  روی مدفوعی که دختر به ناچار اینجا و آنجا کرده بود»  این کلمه‌ی بی‌ملاحظگی و این خط را خیلی دوست داشتم و راجب‌اش فکر کردم چرا فرلانگ این کار را کرد آیا می‌خواست رنج دختر را به تمامی‌ از آن خود کند؟  یا جایی که به  دختر نگاه کرد و دید شیری که از سینه‌هایش ریخته لباسش را خیس کرده،  و حالا دنبال بچه‌اش می‌گردد که معلوم نیست به چه سرنوشتی دچار شده.  این رنج خیلی لخت و عریان در مقابل آنهمه زیبایی و خوشمزگی کریسمس قرار می ‌گیرد درست آنجوری که جریان زندگی پیش می‌رود.  دارم با خودم فکر می‌کنم چه می‌شود که آدم در زندگی نگاهش را روی نقاط سیاه می‌اندازد و خیره خیره به آن زل می‌زند و بعد درد بیچاره‌اش می‌کند. تو می‌دانی که خیلی از دخترهای رخت‌شوی خانه های مگدالن مرده‌اند و حتی در گورهای دسته جمعی پیدایشان کرده‌اند اما انگار رنج در آن قسمت تاریخ هنوز ایستاده و زنده به ما نگاه می‌کند،  هنوز برای دخترانی که از یک رابطه خواسته یا ناخواسته باردار می‌شوند رنج و ترس و طرد شدن بیشتری وجود دارد تا مردانی که مسبب این عمل می‌شوند،  مردانی که به راحتی توانسته‌اند قسر در بروند و حتی شاید خودشان هم از این همه رنجی که در دیگری کاشته‌اند بی‌خبرند.
      
845

35

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.