یادداشت فرشته

فرشته

فرشته

7 روز پیش

دلنشین‌تری
        دلنشین‌ترین کتابی که این روزها خوندم.
یکی از روزها بعد از دانشگاه مثل همیشه سرازیر شدم سمتِ کتاب‌فروشیِ مورد علاقه‌م وسط انقلاب. لا به لای قفسه‌ها سرک می‌کشیدم که دیدم کجکی و خسته توی قفسه، تکیه داده روی شونه‌ی کتاب بغلیش. اسمِ قشنگی داشت. برش داشتم و یه گوشه نشستم و شروع کردم ورق زدنش.
در همون لحظه‌ی اول به دلم نشست. هر سه‌خطیِ کوتاه، توصیفِ منظره یا احساسِ ملموسِ گم‌شده‌ی دلنشینی بود که لبخند رو به چهره‌م می‌کشوند و روحم رو سبک می‌کرد. آدم رو از هیاهوی شهر می‌کَند و می‌نشوند توی دنیای لطیفِ تصوراتِ شیرینی که بوی نمِ خاکِ بارون‌خورده می‌داد...
قصدِ خرید نداشتم. پشت جلد رو نگاه کردم و قیمت زیادی هم نداشت. انقدر که از فروشنده پرسیدم قیمت رو درست فهمیدم یا نه! خریدمش و از خوندنش تا امروز لذت برم و می‌دونم باز هم سراغش خواهم رفت و باز هم خواهم‌ خوندش.

گاهی اوقات چیزی گم‌نام و کم‌هزینه‌ و کم‌طرفداره، اما دقیقا همون چیزیه که لازمش داریم.

●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●

هر کجا به خاکم بسپارید
نرگس می‌دمد
برای دیدنتان

●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●

چراغ‌ها موج می‌زنند؛
شطِ شبانه‌ی شهر
به کجا جاری‌ست؟

●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●

امروز
من بیدار کردم
آفتاب را.

●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●

ماهِ تمام
پیشِ روی توست؛
فنجانِ نیمه‌ات را تکان ندهی!
🪔
      
27

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.