یادداشت نگین

نگین

نگین

1403/4/5

        حسین رسید بالای سرش پیشانی اش را خیلی آرام روی پیشانی او گذاشت و شروع کرد با او حرف زدن.پشت سر هم به او آفرین و احسنت می گفت یادحرف روح الله قبل رفتنش افتاد که می گفت:( حسین چه کیفی میده خون آدم جلوی حرم حضرت زینب بریزه!) 
                                                                   بریده ای از کتابِ"دلتنگ نباش"
      
28

6

(0/1000)

نظرات

😞💔💔💔💔

1