یادداشت محمد میرزایی

        جواب کنجکاوی هایم درباره عناد نادرخان ابراهیمی با مدرنیته و پزشکی جدید در این کتاب تاحدودی خوب پردازش شد ( البته به جز پزشکی که صراحت نداشت؛ برخلاف  ابوالمشاغل و یک عاشقانه آرام ).
به نظر «تقابل مدرنیته و سنت» ، بهترین عنوان برای موضوع کتاب باشد.
نادر ابراهیمی داستانی ترتیب می‌دهد، که درآن پدربزرگی به علت ناکارایی عضوش، مجبور به تعویض آن با عضوی مصنوعی می‌شود؛ و این آغاز ماجراست که رفته رفته اتفاقات عجیبی برای او رخ می‌دهد.

اما چند نقد کوچک به نادر عزیز :

_نادر راوی را اول شخص (من راوی) انتخاب کرده اما در عین حال مدعی‌ست که می‌خواهد به صورت خنثی ماجرا را روایت کند و قضاوت را به مخاطب واگذار کند [چیزی به‌سان روایت سوم شخص(دانای کل)] ؛ به ظاهر و در وهله اول به ذهن می‌زند که ما با یک حرکت پارادوکسیکال مواجهیم. چراکه اساسا حالات و روحیات راویِ اول شخص در خواننده تاثیر دارد، به‌ویژه آنکه راوی، خود، صاحب ایدئولوژی باشد؛ ما شمه ای از دیدگاه های خود نادر ابراهیمی را در شخصیت راوی و مواجهه اش با وقایع می‌بینیم.
_نادر، راویِ کمونیست را برای داستانش انتخاب کرده تا به خوبی بی‌طرفی راوی را پررنگ کند؛ اما در عمل، تا حدود یک سوم کتاب، تفاوتی در عمل و استدلال های او و برادر مسلمان و الهی‌اش دیده نمی شود.
این کمونیست بودن راوی هیچ مدخلیتی در نوع روایت و عملکرد راوی ایجاد نکرده است؛ بعتر بود استدلال های او و برادرش باهم عوض می‌شد.
_ نویسنده محترم در فضایی سورئال، با استدلال هایی که پیش فرض ها‌یش سورئالی هستند ، به گزاره های رئالیته حمله می‌کند. و این به دور از دقت و صحت است.
      
10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.