یادداشت axellee
1404/2/15
استونر عزیزم تموم شد..و خیلی حرف دارم..خیلی خیلی حرف دارم و حتی نمیدونم از کجا شروع کنم! فکر کنم اول باید از آرمین تشکر کنم. ریویویی که برای این کتاب نوشته بود باعث شد اسم استونر تو ذهن من بمونه و وقتی تو کتابفروشی اتفاقی چشمم بهش خورد (اسمش تو لیستم بود ولی اون روز به خریدش فکر نمیکردم) با هیجان انتخابش کنم. ریویوی آرمین با این جمله شروع میشه: «برای ویلیام استونر گریه کردم ولی اشک نریختم.» بله..منم گریه کردم..تو تک تک صفحات برای ویلیام گریه کردم ولی اشکی صورتم رو خیس نکرد. تمام صفحات کتاب پر بود از درد و رنج..درد و رنجی که از اتفاقات خاص و قابل اشاره ناشی نمیشد، بلکه رنج زندگی بود. و این تنها استونر نبود که اون رنج رو زندگی میکرد..من استونر بودم، تعدادی از اطرافیان که شاید کمی بیشتر و عمیقتر میشناسمشون استونر بودن. ویلیام استونر استاد ادبیات انگلیسی، عاشق کتاب و ادبیات، متأهل و دارای یک فرزند بود و تمام طول داستان زندگی عادی و بدون هیجانی داشت. زندگی ویلیام کسل کننده و سراسر شکست به نظر میرسید و هر چیزی که بهش دل میبست بی رحمانه ازش گرفته میشد و آیا این چیزیه غیر از زندگی انسان های معمولی؟ اولین شخصیتی که دوست دارم درموردش صحبت کنم، ایدیت، همسر ویلیام هستش. در طول مطالعه بارها و بارها درموردش تو خونه صحبت کردم و هربار مامانم میپرسید چرا ایدیت چنین رفتاری داره، جواب من این بود: منم خیلی دوست دارم بدونم! و فکر میکنم بالاخره به یه نتیجه رسیدم: «ما درنهایت به همون رفتارهایی دچار میشیم که بابتش والدین خودمون رو سرزنش میکردیم.» و بله..به نظر من ایدیت دقیقا همون روشی رو برای تربیت دخترش پی گرفت که والدین خودش برای اون انتخاب کرده بودن، با این تفاوت که کاملا برعکس خودش بود. و در ارتباط با ویلیام؟ تمام نفرت درونیش به تربیت خودش رو به سمت ویلیام نشونه گرفت. و بابت رفتارهاش...جزو شخصیت های منفور من باقی میمونه. دو شخصیت منفی داستان، دکتر لومکس و واکر، شخصیت هایی با نقص جسمانی و نمادی از نتیجه ی انباشت عقده درون افراد. دکتر لومکس بی توجه به دانش زیاد، چهره ای که به نقل از ویلیام جذاب بود و همین طور توانایی در تدریس به خاطر کمبودی که از درون احساس میکرد معنای هر رفتار ویلیام رو تحقیر و تمسخر به وضعیت خودش تعبیر میکرد. گریس و کاترین، تنها دلخوشی های ویلیام که هریک به نوعی و در بازه های کوتاه به زندگیش شادی بخشیدن. و «البته، تو همیشه اونجا بودی.» که خطاب به گریس گفته شد، نمیدونم چرا ولی قلبم رو به سختی فشرد. رابطه پدر و دختری ویلیام و گریس زیبا و دوست داشتنی بود. درنهایت، آخرین کتاب سال ۲۰۲۴ تبدیل به یکی بهترین و محبوبترین کتاب هایی شد که خوندم. ویلیام استونر، بیلی عزیزم.. شاید اسم تو برای هیچ کدوم از اساتید و دانشجویان آینده دانشگاه میزوری یادآور هیچ چیز خاصی نباشه و حتی در یاد همکارانت نمونده باشی، ولی اسم تو و شخصیت تو ذهن من باقی میمونه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.