یادداشت صَعوِه

صَعوِه

1402/11/05

                «حقارت پیری»
من از مرگ نمی ترسم. کلا از نظرم اتفاق وحشتناک تر از مرگ همین پیری ایه که توش آدم رقت انگیز بشه. که برات دلسوزی کنن. که حقیرانه روزاتو بگذرونی.
داستان این کتاب به یه زوج ۷۰‌ و خرده ای ساله می پردازه که زندگی براشون معنا های مختلفی داره. برای یکی سکون و آرامش و حساسیته و برای اون یکی رنگ قرمز روشن و دود و چیزای ارزون و خنده. معمولا به گزینه دوم می گن آدم زنده تر.
نویسنده این کتاب رو بعد از جدایی از همسرش نوشته؛ و شاید مثل رد بوی کمرنگ یه ادکلن بتونی بفهمی که مرد رو مظلوم تر و قربانی گونه تر نشون داده. به هر حال تو ماجرای زندگی همیشه یه تیکه از جون آدم دائما به خودش حق می ده(اگه نگیم کل جونش.)
از اینکه نماد پردازی هر کدومشون حیوونی بوده که صاحبش بودن لذت بردم(جدید بود انگار برام)
اما واقعا حقارت رو تو این دو نفر دیدم. فکر کن؛ ۷۰ ساله بشی و مثل بچه ها خوشت بیاد که هی بجنگی با طرف مقابل بدون اینکه ترک کنی این موقعیت رو. فقط چون حوصلت سر رفته. چون دلت می خواد تنها نباشی که بتونی نفس بکشی.
شخصا دلم می خواد اگه پیر شدم محتاج بقیه آدما حتی فقط برای رفع تنهاییم نباشم؛ ولی اگه پیری یعنی همین زندگی رقت انگیز پس ترجیح می دم زودتر از پیری مرگ رو ببینم.
کتاب کوتاهه؛ ترجمه متوسطه؛ اما فضا پردازی کتاب کافی نیست. حتی شخصیت ها هم سایه دارن و محون و تو پی ریزی خاصی ازشون دریافت نمی کنی.
اینم از سری کتابای شانسی بود که بازم بهم ثابت کرد این نحوه کتاب خریدن جهان جدیدی بهم می ده که شاید به همین ۷۷۰ نفر دیگه در کل ایران داده باشه:)))
        
(0/1000)

نظرات

۷۷۰ نفر چیه قضیه‌ش؟
1
صَعوِه

1403/01/11

چه دیر دیدم این پیامو:)
اگر غلط یادم نمونده باشه؛ این کتاب چاپ دومش بود و کلا ۷۷۰ نسخه ازش چاپ شده بود. فاصله بین دو چاپ هم خیلی خیلی زیاد بود.
خلاصه ۷۷۰ همون تعداد نسخ عه:)