یادداشت آریانا سلطانی

شیطان و خدا
        میتونم بگم یکی از بهترین نمایشنامه هایی بود که خوندم!
بحث بر روی خوب مطلق و بد مطلق بودنه!
فرمانده ای به نام گوتز که در قرن شانزدهم اروپا قصد داره به شهری حمله کنه و تمام فقرا رو بکشه...
و این نیت شیطانی رو برای جنگ با نیکی و به تعبیر بزرگ تری جنگ با خدا علت اونه...

تا این که تصمیم میگیره خوب مطلق باشه چون سخت تره... ولی خوب مطلق بودن رو برای این انتخاب میکنه تا با شیطان بجنگه... ولی قصد اصلی اون اثبات بدی بر روی زمینه... جوری که خودش میدونه بدی ها هستن و نمیشه باهاشون جنگید!
و در نهایت وقتی شکست میخوره... متوجه میشه نه خوبی مطلق جوابگو میتونه باشه نه بدی مطلق!
و هرچیزی رو به مطلق ربط بدیم شکست میخوره و انسانه که میتونه پیروز بشه!
و از انسان بودن و بدی کردن میشه به خوبی رسید و نه از خوب مطلق!

در واقع بحث بر روی تنهایی نیست انگارانه و نبود خدا و خوبی مطلق هستش... و این که با عدم وجود خدا انسان تنها میشه و باید خوبی ها رو درون خودش کشف کنه... و باید برای اون دست به عمل بزنه در انتها و نه این که منفعل باشه!


دنیای بی عدالتی است. اگر بخواهی قبولش کنی شریک جرم میشوی و اگر عوضش کنی جلاد! (صفحه 122)

در این دنیا که خون از آن جاریست، شادی و خوشی وقاحت است.(صفحه 214)

میدانید چرا از مرگ نمیترسید؟ چون هرکداگ از شما فکر میکند مرگ بر سر دیگری نازل خواهد شد و نه بر سر خودش.(صفحه 231)

به جهنم، همه ما زاییده شده ایم که بمیریم!(صفحه 263)

آدم های امروز جانی به دنیا می ایند،باید که من هم سهمم را از جنایت های انها مطالبه کنم تا بتوانم سهمی را که از عشق آنها و از فضائل انها میبرم به دست بیاورم.(صفحه 284)

من خدا را کشتم چون مرا از مردم جدا میکرد و حالا میبینم که مرگ او مرا تنها تر کرده است.(صفحه 287)
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.