یادداشت علیرضا نوریان
1402/4/19
رهبر انقلاب در سال ۱۳۵۶ به ایرانشهر تبعید میشوند. در این شهر دورافتاده، کسی ایشان را نمیشناسد، ارتباط داشتن با ایشان از نظر حکومت کار خطرناکی محسوب میشود و البته بیشتر مردم شهر هم اهل سنت هستند. در این شرایط مردم کمکم جذب ایشان میشوند و کار به جایی میرسد که افراد بعد از خواندن نماز در مسجد اهل تسنن، برای شنیدن سخنرانی آقا به مسجد شیعیان میآیند. در این دوران، حادثه سیل در شهر اتفاق میافتد و آقا از دوستان مبارز خود در شهرهای دیگر کمک میخواهند. به این ترتیب کمکهای مردمی از سراسر ایران برای ایرانشهر فرستاده میشود. مقامات رژیم پهلوی حتی برای دیدن مشکلات مردم هم به شهر سر نمیزنند و سازماندهی کمکها توسط آقا باعث میشود ایشان جایگاه ویژهای در بین مردم پیدا کنند. در نهایت عوامل ساواک از این وضعیت احساس نگرانی میکنند و از ترس مردم، نیمهشب به خانه آقا میریزند تا حکم تغییر محل تبعید را اجرا کنند. در این کتاب، بخشهای کوچکی از رنجها و خطرهایی که رهبر انقلاب در راه مبارزه تحمل کردهاند نوشته شده است. در فضای سیاسی این سالهای کشور، صحبت از این است که استکبارستیزی مسئولان نظام برای مردم گران تمام شده است و طبقه حاکم، رنجی تحمل نمیکنند. به نظر من، حداقل در مورد مسئولانی که جان و مال خود را در راه مبارزه به خطر انداختهاند، این انتقاد نمیتواند درست باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.