یادداشت محمد مهدی

جهادگرد: روایتی از گردش های جهادی
        باسمه
🔰 یه سری افراد و جمع‌ها هستن که تا باهاشون سر قضیه‌ای، فعالیتی یا همچین چیزایی تعامل نداشته باشی، درکشون سخته؛ درک خودشون، رفتارشون و حتی خروجی‌شون! بهترین مثالش، بچه‌های داوطلب خدمت‌رسانی اجتماعی یا همون «جهادی‌ها» هستن!
🔰 بدون هیچ تعارفی، هیچوقت نشده و نتونستم که مثلشون باشم... درسته از جنس اونا نمی‌تونم باشم؛ ولی به واسطه فعالیت دانش‌آموزی و دانشجویی، در جمع‌هایی بودم که حضور داشتن و نگاه و عملشون رو دیدم... به همین خاطر، داستان‌های صمیمی و صادقانه «محسن ذوالفقاری» رو می‌تونم درک کنم و بفهمم اون حسی که می‌گه، در چه حال و هوایی بوده و این، خیلی لذت‌بخش بود...
🔰 کتاب از فصل‌ها یا بهتر بگم جهادی‌های مختلفی تشکیل شده که اون منطقه، مردمش و ماجراها و اقدامات گروه‌ها رو روایت کرده. از بین همه بخش‌ها، دردسرهای فاجعه بار کار اجرایی تشکیلاتی در پل‌دختر، برای خودم بیشتر از همه قابل درک بود! اینقدر فاجعه بار بود و می‌فهمیدم چه حسی داشته که بی اختیار بلند می‌خندیدم 😂😂🤦‍♂️
🔰 «جهادگرد» راوی صادق و دقیقی هست. از نظرات خودش چیزی مطرح نمی‌کنه و در اصل گزارش می‌ده؛ اینه که ممکنه بخش‌هایی از نظرات و اقدامات مطرح شده رو بپسندین یا نه؛ مثلاً اون نگاه تربیتی که با وضع قواعد سخت‌گیرانه سعی می‌کنه فرزندان طبقات بهره‌مندتر یا حتی تازه‌واردها رو با سختی و سبک زندگی خدمت محور تطبیق بده، حتی بین بزرگ‌ترهای این جمع‌ها هم اینقدر پرطرفدار نیست... خلاصه تربیت به حرکت هست و نه فقط به روش‌های سبک شائولین...
🔰 توصیه می‌کنم کتاب رو بخونین! فضای جالبی هست که می‌ارزه اندکی وقت گذاشت و باهاش آشنا شد...

پ.ن: ایام مطالعه این کتاب، نزدیک بود به سالگرد شهادت شهدای دانشجو دانیال رضازاده و حسین زینال‌زاده که اسمشون در این کتاب در جهادی‌های مختلف و خدمت‌رسانی به مناطق محروم، به تعدد ذکر شده...
پ.پ.ن: روایت حضور حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس در ایام سیل خوزستان و زیارت مزار شهید بزرگوار در بخش‌های بعدی، مثل همیشه جان‌سوز بود... برای چندمین بار در هفته‌های اخیر، اسم سردار شهید برام تداعی شد...

شادی روح همه این بزرگواران، اگه تونستین صلواتی قرائت بفرمایید...

      
4

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.