یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
خواندنِ این کتاب نیاز به یکسری پیش زمینه که در صورتِ عدمِ آگاهی ذهنِ شما با داستان ارتباط برقرار نمیکند و نمیتوانید روی داستان تمرکز کنید، بنابراین تمام تلاشم را کردهام تا بتوانم هر آنچه که نیاز دارید که به عنوانِ پیش زمینه بدانید را برایتان بنویسم، از قبیل: نامِ رمان، شخصیتها، نحوهی فعالیتِ آنان و ... . داستانِ کتاب به دو بخش از دو دنیای مختلف تشکیل شده است بنابراین نویسنده، نامِ کتاب را هم به دو بخش تقسیم کرده و هر بخش را به یک داستان تخصیص دادهاست: ۱-سرزمین عجایبِ بیرحم، نامِ داستانهای فصلِ فردِ رمان است و داستانها و ماجراهای آن را از زبانِ راوی که مردی ۳۵ ساله است و از همسر خود جدا شده میخوانیم. ۲- تهِ دنیا، نامِ داستانهای فصلِ زوجِ رمان است و داستانها و ماجراهای آن را از زبانِ راوی در یک دنیای دیگر میخوانیم که توسط یک دیوار از دنیای دیگر جدا شده است و هیچ راهِ ارتباطی وجود ندارد. شخصیتها: شخصیتهای داستانِ «سرزمین عجایب بیرحم» ۱- راویِ داستان، از او در کتاب به نام «کالکو-تک» یاد میشود و این اسم بخاطر شغلِ او از مخففِ ترکیبِ دو لغتِ انگلیسیِ «کالکولیدر(ماشینحساب)» و «تکنشن(تکنسین)» گرفته شده و سیستم که یک سازمانِ شبهِ دولتیست توسط دانشمندِ پیر بر روی مغزِ او یک عملِ جراحی انجام داده و تراشهای در مغزِ او جای داده و توانِ پالایش و پردازشِ پیشرفتهی دادهها و همچنین زندگی در دنیایی دیگر را به او دادهاند. ۲-پیرمرد(دانشمندِ محقق) ۳-دخترِ چاق(نوهی پیرمردِ دانشمند) ۴-کتابدار(دختری ۲۹ ساله) ۵-پسر کوچیکه و پسر گندهه(۲ نفر شَرخَر) ۶-کرمهای جاسوس(هکرها) شخصیتهای داستانِ «تهِ دنیا» ۱-راوی که در بدوِ ورود به تهِ دنیا سایهاش توسط نگهبانِ دروازه بریده شده است و ذهنِ او از او گرفته شده و نمیتواند به خاطراتِ خود دسترسی داشته باشد و در این دنیا فقط یک وظیفه دارد آنهم خواندنِ رویاهای قدیمی از داخل جمجمههاست. ۲-سایهی راوی که پس از بریده شدن و قطع شدن از راوی زندهاست و در بخشِ دیگری در تهِ دنیا به دور از صاحبش زندگی میکند و زندگی یا مرگش بستگی به عواملی دارد. ۳- دروازهبان(مردی قوی که نگهبان تهِ دنیاست) ۴-کتابدار (دختری جوان!) ۵-سرهنگ(پیرمردی که در گذشته نظامی بوده) ۶-سرایدار(تکنسینِ نیروگاه) در داستان اول یعنی فصلهای فردِ رمان، سازمانی شبهِ دولتی توسطِ دانشمندان و محققانِ خود مشغولِ تحقیقاتِ سری است و توسطِ یکسری کالکوتک که به شکل پروژهای آنها را استخدام میکند به رمزنگاری و رمزگشایی دادهها که در داستان تحتِ عنوانِ (پالایش و پردازش) میخوانیم میپردازد. در این داستان پیرمردِ دانشمند یکی از محققانِ این سازمان بود که بنا به دلایلی که در داستان میخوانیم تصمیم میگیرد از این سازمان جدا شده و در محلی عجیب برای خود آزمایشگاهی سری میسازد و مشغول انجام تحقیقاتِ بیشتر روی اختراعاتِ قبلیِ خود از قبیل: «حذف کردن قدرتِ شنوایی» و یا «حذف قدرتِ ادراک» از انسانها میشود و روی یک موضوعِ سری نیز در حال تحقیق است آنهم «استخراجِ اطلاعات از داخل جمجمه» و «قرار دادن دنیای خیالی، خاطرات و افکارِ جدید داخلِ مغز و یا حذف و ویرایش برخی خاطرات و اطلاعات از مغز» است برای اینکه حتی اگر شخصی بمیرد بتوان اطلاعات و خاطراتِ او را از داخل جمجمهی او استخراج کرد و یا تجربهی زندگیِ جدیدی با خاطراتِ جدید به شخص داد. به همین منظور در آزمایشگاهِ او تعدادِ زیادی جمجمه از حیوانات مختلف گردآوری کرده و مشغول بررسی و تحقیقات است. دانشمند زمانیکه در سازمان مشغول به کار بود اطلاعات تعدادی کالکوتک را ذخیره کرد و پس از بررسی متوجه اتفاقی عجیب شد که از بین ۲۶ کالکوتک تنها یک نفر از آنان زنده مانده و او نیز همانطور که مشخص است راویِ داستان است، پیرمرد توسطِ نوهاش(دخترِ چاق) که منشی و پیشکارِ اوست راوی را پیدا میکند و به آزمایشگاه خود فرا میخواند و ضمن بستنِ قراردادی به ظاهر وظیفهی پالایش، پردازش و رمزنگاریِ دادههای تحقیقات را به او میسپارد اما در باطن... . در راه تحقیقات آنها دشمنانِ زیادی دارند که سوای خودِ سازمان که یک سازمانِ شبهِ دولتی است و مثلا اگر اطلاعات تحقیقاتِ دانشمند درز کند میتواند منجر به این شود که مخالفانِ حکومت و کشور را به جای بازداشت و بازجویی بکشند و با بریدنِ سر او اطلاعاتش را استخراج کنند یکی از دشمنان است و همچنین کرمها یا همان هکرها هم هستند که کارِ آنها این است که اطلاعاتِ رمزنگاری شده را به سرقت ببرند و در بازارِ سیاه(دارک وب) با قیمتهای نجومی به فروش برسانند. بنابراین در راه تحقیقات و حفظِ جان و تحقیقات، اتفاقات و ماجراهای بسیار جذاب و خواندنی را خواهیم خواند. و اما در داستانِ دوم، راوی به دروازهی ته دنیا میرسد و در هنگامی که نورِ خورشید کامل است نگهبانِ تهِ دنیا سایهی پررنگِ راوی را با چاقویی تیز میبرد و او را به داخلِ شهر هدایت و سایهاش را از او جدا و به سمتِ دیگری به دور از او میبرد. در تهِ دنیا انسانها ذهن ندارند و بنابراین دسترسی به خاطراتِ گذشتهی خود ندارند البته تا زمانیکه سایهی آنها زنده بماند هرچند کمرنگ میتوانند به ذهنِ خود فشار بیاورند بلکه چیزی به یاد بیاورند و راوی هم از این امر مستثنا نیست. در تهِ دنیا هر شخصی وظیفهی انجامِ کاری را بر عهده دارد و به راوی نیزِ شغلِ «رویاخوانی» محول میشود و برای اینکار نگهبان با چاقوی تیز به درون چشمان او فرو میکند زیرا او برای انجامِ شغلش نیاز به چشم و نور ندارد و باید هر روز به جهت خواندنِ رویا به کتابخانه برود و از دخترِ کتابدار جمجمهای دریافت کند و به شرحی که در داستان میخوانیم رویاها را استخراج کند. بنابراین ما در تهِ دنیا که یک آرمانشهرِ ساختگیست و داستانهای آن در فصلهای زوجِ کتاب آورده شده، زندگیِ راوی و سایهاش، ارتباطات بین شخصیتها و جنگ و جدلهای راوی و سایهاش برای برگشتن به دنیای واقعی را میخوانیم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.