بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سید حسین مرکبی

                رهش درباره‌ی مدیریت شهری است؟ بعید می‌دانم. گویی مسئله خیلی فراتر از این‌هاست. می‌گویند رهش فرم ندارد. شاید بهتر باشد بگوییم رهش، فرم خودش را دارد. مرا خیلی یاد بار هستی میلان کوندرا انداخت. هم فرمش و هم هزل و گزندگی‌اش. رهش یک داستان انتزاعی و به‌شدت ساده است. تا جایی که من می‌فهمم هیچ ربطی هم به مدیریت شهری ندارد. لیا، زمین است. علا، آسمان. گفته‌اند لکل شیء سماء و ارض. هر چیزی را آسمانی است و زمینی. لیا، تن است و خاک و زمان. علا، عقل است و حکومت و اراده. اما گویی با نوعی وارونگی طرفیم. رهش، حکایت عشق خام علا و لیا است. که از غیرت‌ورزی سردستی علا نسبت به لیا و تصور غلط آرمان‌گرا بودن لیا در ذهن علا آغاز می‌شود (بهمن ۵۷؟). لیا خانه‌ی پدری را می‌آورد اما علا… علا، آسمان، عقل، حکومت، اراده یا هر چه شما اسمش را بگذارید به جای نیروی مردانه‌ی عقل، زنانه و نقل‌پرست از آب درآمده است! خرده‌نقل کلاژ می‌کند روی شهوتش به قدرت و سرمایه‌داری بلاهت‌وار فرازنده. و وای بر قومی که زنانگی بر آنان حکومت کند. حتی اگر آن زن همچون قوم سبا، خورشید را که سراج منیر و نیّر اعظم است، بنده باشد. فقه که به معنای تعقل ژرف و نامی به‌شدت مردانه بوده به نقل‌پرستی زنانه تعلق گرفته است. مرد، زن از آب درآمده. آسمان سراب شده است. زن ناچار است نقش مردانگی ایفا کند. آب از زمین می‌جوشد. باز هم وارونگی. لیا چشم‌به‌راه باران می‌ماند اما از چشمه آب می‌نوشد. علای شهرستانی خشک‌قلب که از مردانگی و آسمانی بودن فقط خوی علو و برتری‌جویی‌اش را دارد، لیا یا همان لیئه یا لعیا، دختر کویر و فرزندانش و سرزمین‌ها و زمانه‌ی این سرزمین را خشکانده است. رهش داستان انقلاب ۵۷ است و مردی که زن از آب در آمد و انسان و زمین و زمانی که خشکید. با این حال امیرخانی زهر داستان را می‌گیرد و قضاوت نمی‌کند. می‌گوید حق با کسی است که فرزند با اوست. نه جانب زمین را می‌گیرد و نه آسمان را. جانب میوه‌ی دلشان را می‌گیرد. جانب نفوس محترمه‌ی ساکن این خاک را. جانب انسان را.
        
(0/1000)

نظرات

نگاه متفاوت و جالبی بود :)
1
قابلی نداشت! ببخشید اگر متن سختی بود. آن زمان که می‌نوشتمش پرهیز کردم از فاش نوشتن. به همین خاطر خیلی فشرده و سخت‌خوان است.